موهای رقصان تو هردم

آتش به جانم می رند

رقص شکوفه در برش

قلبم زجا بر می کند

طوفان زلف و روی تو 

پایم به لرزه آمرد

ای آشنای دور دست

هر بار قلبم می بری

جسمم به صلابه کشی

روحم به کاخ خود بری

ای پادشاه لاله ها 

سرخان لبان و گونه ها

مشکین چشمان تورا

شب روی دیدن نیستش

آن گیسوان و تاب آن

مه را به زندان می کشد

ای یار من

ای غمگسار و عشق من

قلبم به آتش می کشب

با عشوه ات بندم کشی

با ناز چشمان هم چنان مستم کنی

آخر به آوای غریب

از درب این خانه مرا دورم کنی

ای بی وفا

آوای قلب من مگر بازیچه است

رویت نشانم می دهی

راهت نشانم می دهب

هر دم که بر خانه رسم

سنگ جفایم می زنی

این عشق تو کورم کند

زیبایت مجنون کند

آخر به آب رفته ای

زیبایت پنهان کند

ای چشم من این حقه بود

ای قلب من ،دامی ز رنگین جامه بود

زیبایی سیرت بجو

صورت به آبی رفته است

ای عاشق دیوانه دل

ظاهر به خوابی بسته است

سیرت به آب و خواب و خاک

هردم شکوفا تر شود

صورت به عمر گل بود

روزی پریشان تر شود

دل گیر دام زینتی؟؟

رو سوی سیرت را بگیر

با سیرت زیبا سرشت

عمری به نیکویی نوشت

آوای جانم را شنو

سیرت بجو زیبا سرشت