🌹

بسم رب الشهدا

.

#قسمت_هفتاد_و_هشتم

.

- حق با شماست ... شرمنده ام

اما شما هم نمی دونید چقدر سخت بود واسم دیدن اون صحنه ... چون... .

الان اومدم بشنوم اگه بشه

- چیزی واسه گفتن ندارم حوصله ی حرف زدن رو ندارم

- خانم سهیلی من اومدم عذر خواهی خواهشا دیگه الان منو با چوب نزنید

- خنده داره ... با چوب؟

خودتون با چی زدید که هنوز جاش درد می کنه

بغضم ترکید 

همه چیز رو گفتم 

از ب بسم الله تا نون پایان

تموم شد از ماشین بی حرف اضافه ای پیاده شدم و دویدم تو خونه 

اون هم با سرعت زیاد رفت 

با دیدن حالش نگران شدم

یک ساعت نگذشته بود که محمد به گوشیم زنگ زد

بدون سلام شروع کرد حرف زدن 

صداش می لرزید

بغض و خشم هر دوتا توی صداش موج می زد

- اشتباه کردم گذاشتم راحت بره

اشتباه کردم نزدم تو دهنش

اشتباه کردم با ملایمت باهاش برخورد کردم

باید حسابش رو برسم

- آروم باشید

گذشته

- این واسه شما گذشته 

از کجا معلوم سر یه دختر دیگه این بازی رو در نیاره

این بی غیرت رو باید از زمین محو کرد

کجای سیر سلوک نامحرم بوده

کجا خدا گفت خودت رو بنداز وسط گناه 

این ادم سمیه واسه نظام و هرجای دیگه 

به اسم دین و مذهب و بسیج داره به هوای نفس خودش می رسه

شما درک نمی کنید تک تک جملاتتون چقدر خفه کننده بود برام

سعی می کردم آرومش کنم 

سعی می کردم مانع مواجهه ی اون با نعیمی بشم اما فایده نداشت

- الان شما نگدارید الان این کار رو نکنم اما مطمئن باش یه روز باید حسابش رو برسم

تمام پیام هاش و شماره و هر اطلاعاتی از اون و اون دختره که گفته رو داری بفرست برام

- واسه چی

- نپرس فقط بفرست

- نمی فرستم

- تا نیم ساعت دیگه فرستاده باش رو گوشیم

گوشی رو قطع کرد

می ترسیدم

از خشم محمد و این که چیکار می خواد بکنه می ترسیدم

اما تمام اطلاعات رو واسش فرستادم 

تا چند روز خبری از محمد نداشتم

با پیام های تهدید امیز و کری خونی هایی که جمعه ناشناس واسم اومد فهمیدم محمد بد تهدید کرده بود هر دوتا شون رو 

زنگ زدم محمد فهمیدم می خواسته کاری کنه که آبروشون پیش خانواده و همه بره و دانشگاه اخراج و خیلی بدتر

مانعش شدم جریان تهدید جدید و کری خوندن ها رو گفتم اما خواهش کردم کاری نکنه

اونم قول داد تایه مدت کاری نداشته باشه باهاشون اما فقط تا یه زمان نامعلوم گفت نمی تونه واسه همیشه بیخیال این دوتا ادم بشه

شنبه رفتم دانشگاه یک راست رفتم بسیج


#راحیل 

#رنگ_فراموشی

#رمان #عاشقانه #ایرانی #سرگرمی #مدرن #متفاوت