قلم سرا

خط خطی های راحیل بانو

آینه های مات

۱۱ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

مخاطب خاص من...



مخاطب خاص من سلام...
نمی دانم می دانی که چه اندازه عاشقت هستم یا نه...
ولی خوب می دانم که دوستدارانت زیادند...
نمی دانم چگونه حرف های دلم را به تو بگویم...
گاهی به مادرم می گویم، کاش الآن پزشک بودم تا با تو می آمدم.تنها با فهمیدن خواسته ام می گویند "چرند نگو،دیوانه شده ای؟"
اگر عاشق راه و رسم و مرام تو بودن دیوانگی است اعتراف می کنم که دیوانه ام.
مگر دیوانگی چیز بدی است؟تو دیوانه ی کسی هستی که بسیار قَدَر است و من دیوانه ی او و راه و رسم تو 
آه...
هرگاه که به تو فکر می کنم تنها شرمندگی برایم می ماند و اشتیاق وصال به محبوب تو
صفت زیبایی داری...مدافع حرم...
دفاع از حریم ولایت...
کاش من هم در کنار شما بودم...
شمشیری دیگر وجود ندارد که بگویم می خواهم در کنارتان شمشیر بزنم ولی می گویم کاش می شد در کنار شما تفنگ به دست بگیرم نه آنکه پیکر بی جانتان را به دوش بگیرم...
به تو غبطه می خورم...
کاش می توانستم کاری بکنم،کاش....
من تا رسیدن به تو و معشوقت فرسنگ ها راه دارم.تا رسیدن به معرفتی که تو سالها است جام ها از آن نوشیده ای،قرن ها فاصله دارم...
فاصله ی من و شما بسیار است به اندازه ی خورشید و زمین ، اما کاش این فاصله نبود.
براستی تو کیستی؟؟؟
دلم می خواهد آنقدر شجاعت داشته باشم که سپری برای ایمان باشم در برابر تلاطم های روزگار اما فکر باعمل متفاوت است.
پدرانت در هشت سال دفاع مقدس و لبنان سپر اسلام شدند تو هم اکنون سپر اسلام و پرچمداران آن شده ای در شام...
چرا....
مگر دیگران به تو چه سود می رسانند؟؟؟
آری تو نیازی به تقدیر و تشکر کسی نداری.امام حسین به پاداش حفاظت از حریم خواهرش تو را در آغوش خواهد کشید ای سرباز امام زمان....
میزبانت حسین دوعالم است ... 
خوشا به سعادتت....
می دانی ...
 همیشه قهرمان من بوده ای...
هرموقع که به گلزارتان می رسم، قلبم به تپش می افتدو لرزه های دلم را حس می کنم.قدم هایم سست می شوند.
زانوهایم زیر بار غم خم شده است
دلم می خواهد کسی نباشد ...
کسی نباشد تا برزمین بیفتم و از ته وجود گریه کنم،اما هرگز نمی شود .هربار بغضم را می بلعم هم چون گلوله ی آتش و نفسم بالا نمی آید.
بغضم بزرگ تر می شود وقتی فرزندت با دیدن ماکت پدرش به سویش می دود و با نیافتن تو در گریه هایش غرق می شود.
برادر می شود مرا با خود ببری؟؟
تاکی و تاکی باید پیکر تو و برادرانم را با گریه هایم بدرقه کنم و بر دست ها ببینم و ساکت بمانم
تا کی گوشه کنایه های به تورا بشنوم و سکوت کنم...
تاکی اشک هایم را فرو برم...
تاکی گریه ی دختر شیرینت را ببینم و سکوت کنم...
دلم دارد از درد و غم در آتش می سوزد اما نمی توانم حرف دلم را بزنم.
تا کی مسیر دانشگاه تا خوابگاه را با تو حرف بزنم....
می دانی از تمام ظواهر دنیا خسته شده ام...
از درویی اطرافیان خسته شده ام...
از دشمنی مردم باتو،راهت،معشوقت و فرستادگان او خسته ام...
خسته ام...
مرا با خود ببر...
شهادت آرزویم است،هرچند لیاقت ندارم...
دستم را بگیر...تورا به خدا دستم را بگیر...
شنیدم که بزرگی به عمویش می گفت شهادت برایم از عسل شیرین تر است.
شهادت چه طعمی داشت...؟
مطمئنا طعمش آن قدر شیرین است که پشت به دنیا کردی،از شیرینی شانه زدن به موهای دخترت گذشتی ،از شیرینی در آغوش کشیدن پسرت گذشتی...
دیگر نمی خواهم شکایت کنم...
دیگر نمی خواهم شکایت کنم از نا شایستگی پشت میز نشین هایی چند...
دیگر نمی خواهم شکایت کنم ازبی عدالتی ها و بی اخلاقی های به اصطلاح انسان ها...
دیگر نمی خواهم شکایت کنم از بی اهمیتی به ارکان اسلام .نه فقط حجاب که آن تنها پیداست،بلکه ارکانی که در بانک های مثلا اسلامی شکسته می شود علی رغم فتوای مراجع تقلید...
دیگر نمی خواهم شکایت کنم از هرج و مرج های بر سر قدرت که عده ای را به کام مرگ و نابودی می کشاند و به خاطر نفع خودشان جوانان را در جنگی بر علیه یکدیگر وادار می کنند و جوانان پرشور بازیچه ی دست عده ای می شوند و از زندگی جدا می مانند.
دیگر نمی خواهم شکایت کنم از احتکار سرمایه ها توسط عده ای چند که صرف عیاشی ها و خوشگذرانی ها می شود.
دیگر نمی خواهم شکایت کنم ازتاجرانی که برای سود خود عرق و رنج کارگر هم وطن خود را فراموش می کنند و کالایی بی کیفیت وارد می کنند با آنکه در کشور به فراوانی وجود دارد.
دیگر نمی خواهم شکایت کنم از تنهایی رهبرمان و عشق تو و محبوبت و اینکه چقدر کسانی که باید گوش به زنگ حرف های او باشند و در ظاهر به حرف او و در عمل بر حرف اویند.
دیگر نمی خواهم شکایت کنم از عالمانی که علمشان به جای نجات بخشی ، نابودی ملت را رقم می زنند.
دیگر نمی خواهم شکایت کنم از رشوه ها و ربا ها وغیره که فقیران را فقیر تر و اغنیا را غنی تر می کند.
دیگر نمی خواهم شکایت کنم از قدرت نشینانی که تنها به تکذیب گذشتگان می پردازند و بس...
برادر خسته شده ام...
مرا با خود ببر...

فاطمه سلیمی متخلص به آوا 
۷ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

اهل ایرانم...(کپی برداری از سهراب سپهری اما نه برابر اصل😜😌😅😅)

اهل ایرانم 

روزگارم بد نیست

تکه نانی دارم

خرده هوشی ، سرسوزن ذوقی

مادری دارم بهتر از برگ درخت

پدری سخت تر از کوه بلند

خواهری بهتر از برگ گل یاس

همرهی ، برادری سبزتر از برگ گیاه

همگی پاک تر و صاف تر از چشمه ی جوشان

با دلی صاف تر از آیینه ی تخت

اهل ایرانم

پیشه ام نقاشی است

حرافی است

درمان است

پیشه ی من عشق است

گاه گاهی قفسی می کشم از عشق

می دهم بهر شما

تا به آواز دل پرشعفم

دل تنهایی تان تازه شود

سر پرمشغلتان شاد شود

خنده ای بر لبتان سبز شود

و بگویید خدایا شکرت


ففاطمه سلیمی متخلص به آوا 

۶ نظر موافقین ۶ مخالفین ۱
راحیل بانو🤷‍♀️

حال و هوای کبوتر قلبم...

آه بند دلم دوباره اسیر چه شد

کبوتر قلبم سر سپرده ی که شد

قرنی است که حال و هوای دلم دگر شده است

هر لحظه عاشق و عاشق تر شده است

ای قلب پرکشیده دوباره هوای کیست

کاین گونه حال من پریشان شده است

معشوق تازه ای به قلبم رسیده است؟؟

نه، نه،گمان کنم که نوری به چشمم رسیده است

معشوق یکتای من خدای یگانه است

ای جان من به رهت،دل آشیانه است

قلبم سرای تو باشد،فدای تو

گویی رسیده شوری دگر زسوی تو

من روز به روز که می گذری از کنار من هرجا

دل در نگاه پرجمال تو اسیر کنم خدا

هر نور که می رسد زگنجینه ی علوم

گرداندم به سوی تو بی اختیار بی اختیار قدوم

از روز اولی که به من جان بداده ای

وز نیستیِ جهان،مرا به مادر دادی

حسن تو مرا به عشق خود سرمد کرد

جان و دل من به یک نگه در بند کرد




فاطمه سلیمی متخلص به آوا 

۷ نظر موافقین ۸ مخالفین ۱
راحیل بانو🤷‍♀️

شهر باران

شهر من باران است

که در آن ترانه ها می بارد

ودر آن عشق و محبت سوغات

و گل رز در آن چون پول است

شهر باران شهریست

که در آن فاصله ها کوتاه است

من و تو ما هستیم

همه یک رنگ و سراسر مهریم

شهر باران شهریست

که به ما لطف خداوند رسد

دلمان رنگ بهاراست

روحمان آزاد است

خنده ها به جای دود اگزوز

در هوا می چرخند

شهر باران شهریست

که همه شاد بمانند در آن

شهرباران شهر رویای من است

پس در این شهر ، دگر شاد بخند



فاطمه سلیمی متخلص به آوا 
۶ نظر موافقین ۷ مخالفین ۱
راحیل بانو🤷‍♀️

لبخند به لب اما...☺ 🙊 😔


هر لحضه مرا بینی

لبخند به لب دارم

لبخند به لب اما

غم ها به دلم دارم

آشوب کند دل ها

خیل همه مشکل ها

شیطان که شود دشمن

نیزه شود این گل ها

قلبم شده صدپاره

جانم شده دیوانه

از وزن غمم اینک

زانو شده بیگانه

اشک از نگهم جاری

خون می چکد از قلبم

این کوله و بار من

سنگین شده از وزنم

غافل دل و دیوانه

آواره در این دنیا

خالق بنما رحمی

این بنده ی تنها را



فاطمه سلیمی متخلص به آوا 

۵ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

دلداده ی حسین و دلتنگ کربلاییم...

 

آهنگ زیبای زیر با صدای میثم مطیعی است

از شنیدنش لذت ببرید

 

 


دلداده ی حسین و دلتنگ کربلاییم
حجم: 4.11 مگابایت

۱۵ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

یک شاخه گل سرخ به دستم دادش....⚘⚘⚘

یک شاخه گل سرخ به دستم دادش

ودر آن لحظه همی خشکیدش

گفتمش گل تو چرا پژمردی؟

ودر این لحظه چرا خشکیدی

گفت این گل ،ز ره عشق نیامد دستت

از برای هوس و عشوه ی توست

لیک دانی گل عشق چیست عزیز

گل عشق یک قلب است

که تپد با همه ی مهر وجود

وهمیشه زنده است

این گل عشق نبودش جانم

او بیامد و کمی عشوه بدید

و به لب خنده ی مهرت چو بدید

یک گلی دستت داد

و زلب های تو یک بوسه بچید

وسپس سوی گلی دیگر رفت

وتو دانی که چرا پژمردم

یا که یکباره چرا خشکیدم

آن زمان حیا به یک خنده ی تو

خوار و عاجز شد و یک دم پژمرد

من ز پژمردن آن پژمردم

و در آن لحظه همی عفت هم

ز تماشای قدم ها خشکید

ومن از رفتن عفت مردم

ای عزیز عشق ز رخسار تو حاصل ناید

که همی زینت رخ مثل گل است

یک دمی زیبا هست

به گذار این عمر

می پرد رنگ جمال از رویش

عشق بهر باطن و عفت تو است

چون گل باطن تو جاوید است

برو و چادری از عشق بکش بر سر خود

که همین عشوه تو را خشکاند

و همی دور کند از گل عشق

گل عشق یک گل معمولی نیست

بوسه اش کار خیابان هم نیست

قلب عشق بوی فلک را دارد

راه سوی کربلا را دارد

عشق آن نیست که تو می پویی

عشق آن است که تو می بویی

عشق پاک و خالص و بی نام است

و زقلب است آوا

که تو را دارم دوست

و کنارت مانم


فاطمه سلیمی متخلص به آوا

۱۱ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

عشق من...

۱۳ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

ما به کجا می رویم......؟؟؟








کار ما و جهان به کجا کشیده شده است؟؟؟

چقدر ارزش انسان را پایین آورده اند...

انسان تا کجای چاه فلاکت کشیده اند....

دم از عدالن و انسانیت می زنند

مدعی عقل و فکر اند

مدعی بشر دوستی اند و مدعی برتری

اما در اصل چه می بینیم

تا چندی پیش ازدواج های خشن و کثیف و سپس ازدواج با هم جنس و بعد ازدواج با حیوانات

یعنی انسان  را تا حد حیوان پایین آوردند

و هم اکنون ازدواج هایی از نوع جدید تر و پست تر به ثبت می رسند

ازدواج با اشیاء


یعنی می توانند با اجسام بی جان هم ازدواج کنند

عشق مقدس و دلدادگی لیلی و مجنون و افسانه هارا به کجا کشیده اند به چه میزان بی ارزش کرده اند؟؟؟

می خواهند جهان را به کدام سو بکشند

اینها که تز عرب های عصر جاهلی پست تر و جاهل تر شده اند

و ما چه نادان، کورکورانه از آنها تبعیت می کنیم که به اصطلاح مدرن شویم

ازذواج سپید چرا باید در بین جوانان ما وارد شود و چرا روابط نامشروع زیاد شود؟؟؟

غرب از نابودی کانون پاک و مقدس خانواده چه به دست آورد مه ما هم خود را در آن راه قرار می دهیم

اگر ما روانشناسی اصیل را در غرب جست و جو می کنیم ، پس می دانیم که نظریه ی آزادی های جنسی توسط فروید داده شد و پس از مدتی همین فرد اعلام کرد اشتباه کرده است، اما چه سود که دیر شده بود و فحشا و فساد زیاد شده بود و کانون خانواده از هم گسیخته بود و کشتی جامعه به طوفان گرفتار شده بود

حال یک سوال 

آیا در اسلام جایی مشاهده کرده اید که آمده باشد ببخشید این حکم اشتباه شده بود

نه در اسلام هیچ نقص و اشتباهی راه ندارد چرا که سخن فصیح و صحیح و همه جلنبه ای از سوی کسی است که ما  را ساخته

تا به حال دیده اید سازنده ای از سازه ی خود بی اطلاع باشد و روش استفاده از آن را نداند

پس چرا کورکورانه از حرف و راه آدم هایی پیروی می کنیم که در آخر افسرده شده و خودکشی کرده اند و یا در مرداب و لجن زار های خودساخته غرق شده اند

کمی به خود باز گردیم

به دفترچه ی راهنما و گارانتی های خود نگاهی بیندازیم

اگر خراب شده ایم ازدفتر ننمایندگیمان کمک بگیریم تا هنوز گارانتیمان تمام نشده و اگر هنوز سالم و کارآمد هستیم ادامه ی دفترچه ی راهنما را بخوانیم قبل از آن که از دور خارج شویم

باور کنید تعمیر کارمان در همین نزدیکی است 

تمایش رایگان است و بدون نیاز به هیچ وسیله و مکان و زمان و زبان خاصی

از بزرگ تا کوچک،از سفید تا سیاه،همه می توانند

تنها لازم است با تمام وجودت بخواهی وجودش را

پس چشمانت را ببند و با قلبت او را دریاب

با قلبت صدایش بزن

یا الله و یا رحمن

دریاب مارا که فتاده ز پاییم


نویسنده: فاطمه سلیمی متخلص به آوا

۱۶ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️