🌹

هو سمیع

.

#قسمت_چهل و نهم

.

-خوش گذرونی بسه

یه روز یکی گفت می خواد بیاد روستا اما تو ویلچر کسی نیست تا اونجا هلش بده

نگاهش کردم اما انگار هیچ چیزی نشنیدم

-گویا مجبورم به روش سجاد ببرمتون

یا بلند می شید بریم یا به زور ببریم

-نمی تونی به زور من رو ببری

- خواهیم دید

نزدیکم شد

-جلو بیای جیغ می زنم هااا

-اشکال نداره جای منم جیغ بزن که گیر تو افتاده ام

 

تختی که روش نشسته بودم رو کشید و جیغ من دراومد

 

-ساکت انگار ادم رباییه

-پلیسی که ادم می دزده از ادم ربا بدتره

- من می خوام دکتر غرغرو بدزدم همه باید از من تشکر هم بکنن که از دست تو می خوام راحتشون کنم

- اصلا اینطور نیست من غر غرو نیستم

-دارم می بینم خاله پیره زن

-خودتی

-تو بگو ولی باز حقیقت تغییر نمی کنه

 

شروع کرد به هل دادن تخت توی سالن سرعتش رو زیاد و کم می کرد و من جیغم در می اومد و اون به جیغ های من می خندید

 

بعد فیزیو تراپی برگشتیم اتاق و اون تمام کتاب هارو گذاشت روی میز

-مطمئنم اینا رو نخونده اید

 

زیر چشمی نگاه کردم 

- نخونده ام ولی نمی خونم هرگز

-باشه مهم نیست

دلم می خواد اینجا بمونه 

سند اتاق که به نامت نخوره

 

رفت کتاب هارو نگاه کردم ، مال شهدا بود 

شروع کردم خودندن خیلی زود تمومشون کردم

تو سه روز بی وقفه ۵ تا کتاب 

سروان پنج شنبه می خواست بره روستا

غرورم اجازه نمی داد ازش خواهش کنم اما زنگ زدم بهش

-نمیاین اینجا؟

-وقتی یه دکتر غر غرو ادم رو بیرون می کنه چرا بیام

-تلافی می کنید؟

اصن نیایید به درک

-باشه میام اما بد نیست یکم مهربون تر حرف بزنید و یکم خواهش کنید 

-عمرا

زد زیر خنده

-ساعت ۴ میام

-باشه

 

ساعت چهار اومد 

سلام کردم اما احوال پرسی نه

واسم تعریف نشده بود که از یه اقای غریبه احوال پرسی کنم

تنها تو جواب احوال پرسی ها یه ممنون گفتم

- کتاباش بد نبود

- مگه خوندین

- همشو

-تو این فرصت کم؟

اگه بد نبود و خوب نبوده چه طور اینقدر سریع تموم شد

- چون کم بود

واسه یه آدم بیکار به نطرتون ۵ تا کناب کافیه

 

زد زیر خنده

هم من هم اون می دونستیم که خیلی لجبازم

 

-اهان باشه دفعه ی دیگه بیشتر میارم

گفته بودید میوردم

- اصن نمی خواد ولی خواستید بیارید یه لیست کتاب گذاشتم زیر کتاب اولیه اونا رو بیارید

 

دیگه قهقههمی زد

-لجباز تر از شما ندیدم

خوب چی میشه بگید ممنون فلان کتاب ها رو لطفا بیارید

-دلم نمی خواد بگم

- اهان 

خب من پنج شنبه می رم روستا به بچه ها می گم واستون کتاب ها رو بیارن

 

مظلوم نگاهش کردم

- چی شد نگاهتون عوض شد

-منم میام

-عمرا

- خواهش می کنمممممممم

-باید فکر کنم

 

حرصم در اومد بالشت رو پرت کردم سمتش

- اصن نمی خوام

 

رو هوا بالشت رو گرفت

-امروز چی شده 

رفتارتون بچگانه شده

- خودت بچه ای

 

اومد نشست لبه ی تخت

- لجبازی همیشه قشنگ نیست

گاهی وقت ها لجبازی هم خود ادم رو آزار می ده هم طرف مقابل رو

و به جایی می رسه که رفتار ادم مثل بچه هایلجباز و یه دنده میشه

فکر کنم تو بچگی از اونا بودی

-نخیرم من بهترین دختری بودم که هر پدر و مادری آرزوش رو داره

-زلزله نشده،شما حس نمی کنید؟

- فکر کنم حالتون خوب نیست

- حالم خوبه اما از اعتماد به نفس بعضی ها سقف ریخت پایین

بالشت رو از دستش خواستم بکشم بزنمش

که محکم گرفتش

- خب حالا.. .

- حالا این همه تخریب کردین دلتون خنک شد منم ببرید دیگه

- می خواهید بیاد اونجا چیکار کنید

- اشکم در اومد

-باشه ،باشه ... گریه نکن زار زار پی برمت بازار

-یعنی حرصم رو در میارید هاااااااا

-چه خوب

بیسیمش رو برداشتم

-چیکار می کنی

-به مافوقتون گزارش می دم که این سروانتون هر روز میاد اینجا نه ماموریت

بعدشم من رو نمی بره روستا

- شوخی بسه اون بیسیم رو بده من

- بیسیم رو بدم کلت رو بر می دارم هااا

- خطری شدین خانوم دکتر

- من رو روستا می برین یا دکمه ی بیسیم رو فشار بدم

-اذیت نکن

- می برین یا نه؟

-باشه،فقط تو اون رو پس بده باشه

-نه قول بده

- قول می دم

- قول می دین چی؟

- قول می دم شما رو با خودم ببرم روستا

بیسیم رو پس دادم

بیسیم رو از دستم گرفت تو یه حرکت سریع دستم رو به تخت با دستبند بست و ازم دور شد

جیع زدم

- خب اینم جزای زرنگ بازی

-جیغ می زنما ... باز کنید دستبند رو

- باز نمی کنم

- اصن به درک با همین راحته خیلی هم

رفت سمت در

- باشه وقتی از روستا برگشتم میام باز می کنم

- نهههه قول دادین من رو هم ببرین

- من قول دادم شما رو با خودم ببرم روستا ولی نگفتم کدوم روستا یا چه زمانی

- خیلی دروغگویی

-اختیار دارید ،نظر لطف شماست

دروغ هم نگفتم برگشتم می برمتون روستای پدریم

اخمام رو تو هم کشیدم

-عمرا

-باشه ، پس من رفتم

-نهههه

- خب پس کلماتی که می گم رو تکرار کنید

- اوهوم

-من

-من

-دکترلجبازی هستم

-دکتر لجبازی نیستم

-نشد دیگه

-نشد دیگه

-اصن رفتم

-باشه،می گم

-می شنوم

-من دکتر لجبازی هستم

-ولی

-ولی

-از جناب سروان عذر میخوام

-از جناب سروان عذر می خوام

-و بهش می گم که

- و بهش می گم که

- خیلی دوسش دارم

خشکم زد

-تکرار کنید

ساکت شدم

جلو اومد

و نشست رو صندلی رو به روی تختم

سرش رو پایین انداخت

.

#راحیل

#در_این_حوالی

#رمان #ایرانی #سرگرمی #مدرن #متفاوت