🌹

بسم رب الشهدا

.

#قسمت_هشتم

.

اولین ایستگاه مترویی رو که پیدا کردیم رفتیم تو

دوتایی داشتیم مسیر هارو با انگشت دنبال می کردیم ببینیم کجا و چه طوری باید بریم که انگشتمون رسید به هم 

زدیم زیر خنده

خونه هامون دوتا ایستگاه مترو باهم فاصله داشت


سوار شدیم 

مژده باید زود تر پیاده می شد


خواستیم خط عوض کنیم که ثدای قار و قور شکمم بلند شد

_مژده بیا یه چیزی بخوریم من دارم از گرسنگی میمیرم

نگاه اون و چشمای ملتمس من گره خورد تو هم و یهو منفجر شدیم از خنده

یه ساندویچی تو سالن مترو دیدیم 

اولین باری بود تو این همه سال زندگیم که این همه با ولع می خوردم

_دختر بیا یه کم نوشابه بخور

خوبه حالا چند ساعت پیش ناهار خوردیم ها

چشمام متعجب گرد شد سمت دهن مژده که داشت می خندید

سرم رو برگردوندم تو شیشه دیدم جفت لپ هام ورم کرده

نه می تونستم حرف بزنم نه بخندم 

سرفه ام گرفت 

مژده نوشابه رو داد دستم و با دست شروع کرد بزنه پشت کمرم

_خفه نکنی حالا خودتو

بخدا ساندویچه پا نداره فرار کنه قول می دم بچه خوبی باشه تا آخر بخوریش


با کلی خنده ساندویچ رو خوردیم

دوباره گوشی مزده صداش بلند شد

_واییییییی بببخشید 

نزدیکم زود میام

نمی دونم چرا به مژده حسودیم شد

بلند شدم رفتم طرف صندوق و حساب کردم 

مژده تلفنش تموم شد 

_اهههههه چرا حساب کردی بابا 

_ قابلتو نداشت مهمون من

_دفعه ی دیگه پس با من

خندیدم و به نشونه ی رضایت گفتم باشه بابا حالا خوبه همش یه ساندویچ بودهااا

زدیم بیرون و دوباره سوار مترو شدیم

تا موقع پیاده شدن اون حرف زدیم و حرف زدیم و من برای اولین بار طعم خنده های از ته دل بی دغدغه رو چشیدم 

دوتا ایستگاه بیشتر باید می رفتم با یه مسافت تقریبا طولانی بعدش 

تمام راه رو تو مترو حس می کردم چقدر به مژده حسودیم داره می شه که اینقدر خانواده اش نگرانشن


تو همین فکرا بودم و به تنهایی خودم فکر می کردم که رسیدم

از ایستگاه مترو که زدم بیرون همه جا تاریک بود

ساعت نزدیک نه شب بود ولی دلم نمی خواست تاکسی بگیرم


تصمیم گرفتم پیاده برم سمت خونه

همه جا تاریک بود و گاه گداری یه چراغ جلوی یه خونه کوچه رو روشن می کرد

اصلا یادم رفته بود به بقیه چی باید بگم

رسیدم دم در خونه کلید تو دستم دستم رو در 

ولی دلم نمی خواست پا تو اون قبرستون ارواح بگذارم

چشمام رو بسته بودم و فقط آرزو می کردم هیچکی رو نبینم


#راحیل

#رنگ_فراموشی

#رمان #عاشقانه #ایرانی #سرگرمی #مدرن #متفاوت