🌹

هو الحی

.

#قسمت_شانزدهم

.

- من ازت خوشم میاد 

ازت با این که کامل نمی شناسمت خواستگاری کردم

ازت خواستم اجازه بدی اشنا بشیم اما تو.. .

- من چی؟

- تو حتی به خودت زحمت نمی دی در مورد من فکر کنی

- گمون می کنم حرفام رو قبلا زده باشم

- تو با من مشکلی داری؟ از من بدت میاد؟

- من نه با تو مشکلی دارم نه از تو بدم میاد ولی جزو آدم های معمولی زندگیم هستی

- ولی من نمی خوام واست معمولی باشم

چرا نمی خوای متوجه بشی

- چون نمی تونی فرا تر از معمولی باشی

- چرا؟ کس دیگه ای رو دوست داری؟ از یکی دیگه خوشت میاد؟ مثلا دنی یا مایک یا اون پسر ایرانیه

- نه این چه حرفیه

- ولی با اون ها بهتر از منی

- چون دید تو نسبت به من متفاوته

- یعنی چون بهت علاقه مندم بد باهام رفتار می کنی؟

اره؟

این ایدئولوژی توئه؟

اینقدر واست آزار دهنده ام؟

- چرا این طور فکر می کنی

- چون این طوری رفتار می کنی

حتی نسب به لقمه ی مشترک

تو کشور من کسایی که به هم علاقه مند اند غذای مشترکی رو می خورند

- مسائل رو قاطی نکن

- قاطی نمی کنم تو مدام من رو پس می زنی و دلیلش رو نمی فهمم

- یه بار دیگه می گم من نه با تو و نه با حرفت و نه با احساست مشکلی ندارم

- پس چرا اجازه ی آشنایی نمی دی

- بهت گفتم اینجا ماجرا فرق داره من بی اجازه ی خانواده ام با کسی برای ازدواج حرف نمی زنم

- اگه خانواده ات رو راضی کنم چی

- چه خانواده ام راضی بشن چه نه من خودم نمی تونم بهت فکر کنم

- چرا

- تو مسلمون و شیعه نیستی

چه بخوام چه نخوام نمی تونم بهت فکر کنم

- می دونی که اگه تو بخوای می تونیم در موردش حرف بزنیم

- نه نمی تونیم در موردش حرف بزنیم

- چرا؟

- تو می تونی به همین راحتی آیینت رو عوض کنی؟

- شاید یه راهی واسش پیدا کردیم

- همین جا تمومش کن

من حاضر نیستم دینم رو عوض کنم و نمی خوام با کسی غیر از دین خودم ازدواج کنم

 

یکم ساکت شدیم

یکم که نه برگشت هم ، تو ماشین حرف نمی زد

دختر هارو که رسوندم، مسیرم سمت خوابگاه اون ها بود.کارن خواست حرف بزنه

- میشه یکم دیگه حرف بزنیم

خواهش می کنم

- باشه

یکم از خوابگاه فاصله گرفتیم کنار خیابون پارک کردم به پسرا گفتم برند خودم کارن رو می رسونم

- چرا ازم نمی خوای شیعه بشم

- چی؟

- مطمئنم فهمیدی خودت هم

نمی تونم بهت فکر نکنم

هر کاری می کنم که لحظه هام بی تو سپری نشه

سرش خودم رو عوض کردم

چرا نمی خوای ازم که برای به دست اوردنت شیعه بشم

اگه از من خوشت می اومد از من در خواست می کردی!

- نگاه کن می دونم پسر خوبی هستی

می دونم که واقعا قصدت ازدواجه اما نمی تونم ازت بخوام به خاطر من شیعه بشی

 

#راحیل

#رنگ_های_آسمان

#رمان #دانشجویی #ایران