قلم سرا

خط خطی های راحیل بانو

۵۵۴ مطلب توسط «راحیل بانو🤷‍♀️» ثبت شده است

شرط ابراز محبت😘😍😘

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

برای خدا خیلی درس بخوانید!!!!!!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

قسمت دوم : ترک تحصیل


قسمت دوم: ترک تحصیل


بالاخره اون روز از راه رسید ... موقع خوردن صبحانه، همون طور که سرش پاین بود ... با همون اخم و لحن تند همیشگی گفت ... هانیه ... دیگه لازم نکرده از امروز بری مدرسه ...


تا این جمله رو گفت، لقمه پرید توی گلوم ... وحشتناک ترین حرفی بود که می تونستم اون موقع روز بشنوم ... بعد از کلی سرفه، در حالی که هنوز نفسم جا نیومده بود ... به زحمت خودم رو کنترل کردم و گفتم ... ولی من هنوز دبیرستان ...


خوابوند توی گوشم ... برق از سرم پرید ... هنوز توی شوک بودم که اینم بهش اضافه شد ...


- همین که من میگم ... دهنت رو می بندی میگی چشم... درسم درسم ... تا همین جاشم زیادی درس خوندی ...

از جاش بلند شد ... با داد و بیداد اینها رو می گفت و می رفت ... اشک توی چشم هام حلقه زده بود ... اما اشتباه می کرد، من آدم ضعیفی نبودم که به این راحتی عقب نشینی کنم ...


از خونه که رفت بیرون ... منم وسایلم رو جمع کردم و راه افتادم برم مدرسه ... مادرم دنبالم دوید توی خیابون ...


- هانیه جان، مادر ... تو رو قرآن نرو ... پدرت بفهمه بدجور عصبانی میشه ... برای هر دومون شر میشه مادر ... بیا بریم خونه ...


اما من گوشم بدهکار نبود ... من اهل تسلیم شدن و زور شنیدن نبودم ... به هیچ قیمتی ...

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

داستان یک زندگی

سلامی دوباره 

از امشب قراره هر شب یا یک شب در میان قسمتی از یک داستان جذاب و صد در صد واقعی را براتون بگذارم

من را که میخکوب کرد

بهتون پیشنهاد می کنم حتما تا قسمت آخرش را دنبال کنید وگرنه به قول معروف نصف عمرتون برفنا است

راستی یک چیز مهم ......     این نوشته مال من نیست از زبان خود شخص اصلی داستان نوشته شده ولی نویسنده اش را نمی دونم کیه


👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇


            قسمت اول


همیشه از پدرم متنفر بودم ... مادر و خواهرهام رو خیلی دوست داشتم اما پدرم رو نه ... آدم عصبی و بی حوصله ای بود ... اما بد اخلاقیش به کنار ... می گفت: دختر درس می خواد بخونه چکار؟ ... نگذاشت خواهر بزرگ ترم تا 14 سالگی بیشتر درس بخونه ... دو سال بعد هم عروسش کرد ...


اما من، فرق داشتم ... من عاشق درس خوندن بودم ... بوی کتاب و دفتر، مستم می کرد ... می تونم ساعت ها پای کتاب بشینم و تکان نخورم ... مهمتر از همه، می خواستم درس بخونم، برم سر کار و از اون زندگی و اخلاق گند پدرم خودم رو نجات بدم ...


چند سال که از ازدواج خواهرم گذشت ... یه نتیجه دیگه هم به زندگیم اضافه شد ... به هر قیمتی شده نباید ازدواج کنی ...


شوهر خواهرم بدتر از پدرم، همسر ناجوری بود ... یه ارتشی بداخلاق و بی قید و بند ... دائم توی مهمونی های باشگاه افسران، با اون همه فساد شرکت می کرد ... اما خواهرم اجازه نداشت، تنهایی پاش رو از توی خونه بیرون بزاره ... مست هم که می کرد، به شدت خواهرم رو کتک می زد ...


این بزرگ ترین نتیجه زندگی من بود ... مردها همه شون عوضی هستن ... هرگز ازدواج نکن ...

هر چند بالاخره، اون روز برای منم رسید ... روزی که پدرم گفت ... هر چی درس خوندی، کافیه ...

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

کجا ایستاده ایم و برای چه ؟؟؟

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

رهبر و جوانان

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

سخن شهدا با جوانان

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

صبح

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

دومین دیدار



هر لحظه را هزار دل به ثبت آمد

هر لحظه چشم ها به وجد آمد

تا دیده بیند آن رخ ماهت

 هر در هزار بار به جستو جو آمد

دوباره آمدی این بار از دری دیگر

ومن به شوق دیدنت دوباره آمدم با سر

شدم چو یک گلبرگ یاس بی وزن

پریدم و زود رسیدم به یک صف اول

نشسته بر دوزانو و چشم ها به رخت

که شکر خدا دوباره دیدمش آخر

زدیدنت به دلم شور می دوید

ز خنده ات به رخم قطره ها غلتید

تو در میان همه حافظان تنت 

خودت محافظ صد ها نفرشده ای

برای تو صد ها نفر فدا شوند

جدا ز دین و مذهب و آیین و هر رسمی

این بار دوم است که به شوق تماشایت

با سر به جای پا به طوافت دویده ام

بیشتر دیدمت اما نشد دلم راضی

چه کسی شده از دیدنت تا به حالا سیر


نویسنده: فاطمه سلیمی متخلص به آوا 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

باهم کمی مهربان باشیم

در پاسخ به متن پست قبلی
کاشی کمی دقت می شد در نگارش این متن
که در عین بازگویی نکاتی درست در جامعه ، افکار را مخدوش می کند و کمی هم منفی بافی و اغراق کرده است
کاش مخاطبش را از همه جدا می کرد
هر مرد هرزه ای در خیابان را نباید با مردان نیکوسرشت یکی کرد و این موضوع در مورد زنان هم صدق می کند
هیچ کس قرار نیست خرید و فروش شود وهیچ کس قابل خرید و فروش نیست چه زن و چه مرد هر دو در کنار هم مکمل همند و برای هم هستند و نه مالک هم
ما در دین اسلام ارزش هایی فراتر داریم حداقل اگر کسی ذره ای از آن بداند می داند مهریه برای چیست ؟؟
برای خرید زن مهریه نمی پردازند برای حمایت مالی زن است که مهریه و نفق  می پردازند
و اگر نه کسانی که ۱۴سکه بیشتر مهریه در نظر نمی گیرند همان چند روز اول باید دور انداخته می شدند چه بسا بسیاری از آنان خوش و خرم در کنار هم زندگی می کنند
کاش اینقدر ما زنان خودمان ، خودمان را تحقیر نمی کردیم و به حقوق اسلامی خود رجوع می کردیم و بعد هر چه می خواستیم می گفتیم
شاید در آن صورت هیچ مرد هرزه ای به هیچ زن پاک دامنی دست درازی نمی کرد و هیچ زن هرزه ای در پی فاسد کردن مردی بر نمی آمد تا به لذات خو خواسته برسد
و کاش اینقدر دختران ما خود را خوار نمی کردند و بازیچه ی دست پسران هوس باز نمی کردند که با کوله باری از آرزو و احساس و عشق رها شوند و اسمش را بگذارند روشنفکری
 نه این روشنفکری نیست در زبان عامیانه خریت است و اگر این خریت نبود شاید دیگر این مردان بی غیرت  نمی گفتند  « دختره ترشیده شده دنبال ما راه افتاده ، دلش شوهر می خواهد به ما گیر داده» 
و شاید اگر به این فکر می افتاد که ناز کردن برای یک مرد خانواده دار ، خانواده ای را نابود می کند شاید هرگز تن به ازدواج به عنوان زن چندم نمی داد.
نمی توان قضیه را تنها از دید یک نفر دید باید از دید هر دو طرف دید
در کشور ما باز هم به برکت حضور اسلام زنان عزت دارند وگرنه مثل کشور های اروپایی و اسرا ئیلی باید زنانی را در فروشگاه های زنان پیدا می کردی که  اسیر هوس بازی مردان شده اند و یا در گزارشات پلیس های جنایی پیدا می کردی که آنان را زیر  بار کتک به قتل رسانده اند و یا مانند ماشین های کارگر در کارخانه ها با حقوقی اندک به کار گرفته اند
کمی واقع نگر باشیم و این قدر به حرف گروه های فمنیسم گوش ندوزیم کمی به اسلام رجوع کنیم ،پاسخ تمام مشکلات در آن پیداست بدون دغدغه .فقط باید همه از خود شروع کنیم این ماه عزیز زمان مناسبی است .
دیگر زنان برای مردان و مردان برای زنان بد نگویند
کمی به خانواده ی خود بیندیشیم 
کمی محبت در خانه خرج کنیم چیزی از اندوخته ی آن کم نمی شود بلکه سپرده ی سود آوری است که روز به روز زیاد تر می شود
امروز حتی اگر با کسی در خانه قهر هستیم باید به تک تکشان ،تک تک اعضای خانواده بگوییم که دوستت دارم
زندگی باهمین جمله ی کوتاه و یک لبخند مهربانانه شیرین می شود
امتحان کرده ام 
خیلی جواب می دهد
فقط بگویید دوستت دارم حتی با خجالت و آرام و من من کردن
و بعد لبخند بزنید و با مهر در چشمانش نگاه کنید همین
زندگی کوتاه تر از آن است ک  آن را با غم پر کنیم
کمی با هم مهربان باشیم
😍😍😍😍😍😍


نویسنده فاطمه سلیمی متخلص به آوا



۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️