قلم سرا

خط خطی های راحیل بانو

۵۵۴ مطلب توسط «راحیل بانو🤷‍♀️» ثبت شده است

کلام شهدا،شهید همت

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

نماز=لیموشیرین

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

علم و عمل

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️
خدایا تنهایم تنها تر از تو نه ولی تنهایم....

خدایا تنهایم تنها تر از تو نه ولی تنهایم....


می خواهم بنویسم اما نه در غبار اشک و آه و نه در حصار کلمات و وزن و آهنگ

چرا هیچگاه غم بی پرده و بدون واسطه گفته نمی شود

چرا؟؟؟؟....

دلم گرفته است.در عین آن که اطرافم پر است دلم تنهاست،خدایا تو هم مرا تنها گذارده ای؟؟؟

نه.... باور نمی کنم....باور نمی کنم مرا رها کرده باشی ... تو خود گفته ای حتی گمراهان و گناهکاران را تنها نمی گذاری ... پس هنوز در کنار من هستی.

کاش می شد تنها در کنارم نباشی... کاش می شد وجودم را پر کنی از آرامشت ... کاش می شد روحم را تجلی بخشی به نور وجودت و سیقل مهرت...

خدایا تنهایم ، تنها تر از تو نه ولی تنهایم. کاش می شد کسی دستم را بگیرد و به آغوش کشد روحم را ، اما نه کسی از جنس خاک و آب و نه از این دنیای فانی بی وفا ، که زیاد است کسانی که مرا به آغوش می کشند و بوسه باران می کنند صورتم را اما نه از روی مهر که بر حسب عادت .

اما نه سه کس هستند مادرم، خواهرم،برادرم ...اما کفایت نمی کنند تنهایی ام را .

به کدام می توانم بگویم غم درونم را ، کجا می توانم فریاد زنم بغض گلویم را ، نوازش هیچ کدام آرامم نمی کند . خدایا تو باش کسی که دستم را میگیرد و آرامم می کند .

خدایا محتاجم،محتاج محبت تو...

خدایا کجایی؟؟؟؟؟؟

خدایا دلم آغوش می خواهد،آغوشی هست که مرا در برگیرد و در خود حل کند تا وجودم یکپارچه او شود؟؟؟؟؟

خدایا خسته ام از این دنیا، جایی که دم به دم در کوره ای از غم و اندوه عذابم می دهد.گفته اند الماس اکر چه الماس شد اما دها هزار سال در فشار و گرما به سر برد.اما خدا ، آیا این کوره ی سختی ها و عذاب ها مرا الماس می کند یا تنها ذغال سنگی سیاه و یا نفتی بدبو؟؟

آیا تو هم در تنهایی ام شریک می شوی تا راهنمایی ام کنی به سوی الماس شدن؟؟؟

بیزارم ..... بیزارم از انسان هایی که تنفر به من می آموزند با آنکه هیچگاه حتی به دشمن خود نفرت نورزیدم .

بیزارم از کسانی که مهر را در قلبم می فشارند تا خفه شود ، در حالی که جز مهر به دشمنانم چیزی ندادم .

بیزارم از دروغگو ها آن ها که فکر می کنند دیگران ساده لوح اند و ذات پلیدشان را در پس چشمان کریهشان کسی نمی بیند.

بیزارم از کسانی که مرا در هم می شکنند تا آنچه خود می خواهند بسازنند ، در حالی که من آنم که خودم می خواهم باشم .

بیزارم از کسانی که پا می نهند بر احساساتم که تنها چیزی است که به پاکی اش ایمان دارم و لگد می کنند عشقی که خدا در سینه ی انسان نهاد و معرفتی که خدا در گنجینه ی قلبش پنهان کرد.

بیزارم از کسانی که قلب عزیزانم را به درد می آورند.

چقدر تنفر .... 

خدایا متنفرم از تنفر ، احساسی که شیطان نه ، بشر آفرید.

احساسی که نه خوشایند است و نه شایسته ... کاش اشتباه باشد...

خدایا می دانی نه کینه توزم نه حسودم و نه بخیل ، نه بدبینم و نه بی احساس .اما خسته ام از دنیایی که جز مهر و وفا در آن باشد .

خدایا دیگر کلمات دست و پاگیرم شده است.

کاش از همه ی این کلمات رها می شدم.

چرا ما نگاه  هم را نمی فهمیم .

کاش آنقدر تو را نزدیک حس می کردم که حتی در این بغض اشک آلود دیگر نمی گفتم صدای قلبم گویای تمام حرف هایم می شد و دست های نوازشت را بر سرم و گرمای حمایتت را حس می کردم.

قلبم منظم می زند ، فشار خونم مناسب است و رگی گرفته نیست ، اما قلب روحم شکسته است ،نامنظم می زند،فشار خونم بالا است و رگهایش گرفته است .چیزی دیگر تاسکته نمانده است . تو درمانگرش باش ، وقتی دیگر برایش نمانده است.

خدایا دلم آغوش می خواهد.... آغوشی هست.....؟؟؟؟

نویسنده : فاطمه سلیمی متخلص به آوا 

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

مشکلی نیست اگر از مال دنیا چیزی نداریم

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

جوانان ما

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

تلنگر

خوب قراره  یه آلبوم عکس درست کنیم 

عکس هایی که شاید یه تلنگر باشند بنابراین ما تو این زندگی کوتاه دنیا

می توانید شما هم برای من عکس بفرستید تا برای بقیه به اسم خودتون نمایش داده بشود

برای استفاده از این آلبوم باید از قسمت منو سایت یا موضوعات تلنگر را انتخاب کنید

😇😇😇😇😇😇😇


۱۰ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰

از خنده اش به جام دلم،آب،قندشد

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
آوای نای

آوای نای


دلا تا کی در این دنیا گرفتار تب و تابی

وتا کی گیر این دنیای تو خالی

چرا این قدر درفکر  شهرت و مالی 

و تا کی در گذار این مراسم های بیماری

بگو تاکی به دنبال سخن های عوامانه

 و تاکی در حصار این حوس های خرامانی

بگو کی خسته می گردی از این رفتار  دور از عقل 

و کی آسوده می گردی ز بار این گنه هایت

دلا کی همسفر گردی به راه و رسم این عشاق

بگو کی می روی میدان به رسم عاشق لیلی

بگو کی می شوی چون شیر 

کنی خاک هر چه نامرداست  در این دنیای نامردی

بگو کی می شوی عباس برای خواهر عباس

بگو کی میروی میدان برای کشتن دشمن

ببین آن قتله گه آن خیمه ی زینب 

ببین پیراهن خونین،ببین شیرخواره اش اصغر

ببین یک کربلا دیگری آمد پدید،ای دل به پاخیز

همه یاران زهرا رهسپارند ، دل به پاخیز 

ببین عشاق مولا گرد هم  آیند

ببین عباس رفته است از دنیا،شهید است

ولی طفلش همی در اشک و آه است

ببین راه به خون گریاندنش را 

چگونه خون کنند کوچک دلش را

ببین مردم که باپول هم ارز کردند

دو دست و دیده ی عباس مارا

ببین خون گریه ی همدرد جانش

که در اوج جوانی بیوه گشته است

دلا برکن زاین دنیای نامرد

که خون همرهان عشق، پول است

گمان مردمش پول و غذا پول و زمان پول است

دلا برکن از این مردم که قدر خون پاک عاشق زینب نمی فهمند

دلا برکن ازاین قومی که تنها  پیکر عباس را هم نمی فهمد

و می رانند تن بی جان او از قبر خالی 

و تنها تر کنند آن کودک در اشک تنها مانده اش را

و می گیرند ز او حتی همان خونین تن بابا

دلا برکن که این جا راه و رسم دل° بر افتادست

ودیگر هیچ کس رسم مردان را نمی داند

کسی دیگر نوازش را نمی داند

تبسم های مردانه نمی داند

کسی حتی حرم ها را نمی فهمد

کسی دیگر لبان خشک عباس را نمی فهمد 

صدای حنجر اصغر نمی داند

دو دست غرق خون عباس را نمی بیند

کسی دیگر همان سیمای اکبر را نمی بیند

تن رنجور سجادش نمی بیند

دل لرزان آن دخت سه ساله رفته از یاد 

دلا زین جا برو این جا کسی آوای نای تو نمی فهمد


نویسنده : فاطمه سلیمی    متخلص به آوا 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️
رسم خدایی

رسم خدایی


خواستم تنها بمانم

تنها شدم اینک وتوهستی پیشم

شاید این رسم خدایی است 

که تنها نگذارد بنده

چقدر رسم قشنگی است ، خدا ممنونم

دلم اینک آتش

ذهن مملو از اهداف بلند

ودر این تاریکی

راه گم کرده منم

و تو فریاد برس بنده ی خردت

که همه دست تمنا است به سویت

برسان نور ز سر چشمه ی جود

برهان دست گرفتار غرور

بنما ره به سر آغاز جمال

که تویی راهنمای ملک و حور

بنما ره که رسم منزل تو

بگشا ره که پر از دام و تل است

ومن این جا نگذاری تنها

که مراد از ره و راهم همه توست

که اگر حاجت و راه است ، 

همه  مفهوم تویی تو

که اگر راه وصال است

تویی یار و تویی جام و تویی جانم

که اگر مقصد و مقصود بود

همه بر وفق مراد تو خدای من بی رنگ و ثبات است،خدا

بده یک ذره ثباتم که ز این خط صراط

نروم برون و مانم به ثبات

برسان من به همه مقصدو معبود که من محتاجم

برسان من به وصالت که ز دوری رخت بیمارم

نکند دور کنی ان نگهت از رویم

که بسوزد همه آفاق به آه دل بی تاب نگاهت

مرو از قلب من اینک هرگز

که زنور همه ذاتت دلم اینک زنده است

و به پاس تو همه می تپد اینک

که بگوید با شرم

که خدا با همه ی کوله  و بار گنهم 

دوستم داری تو؟؟

چه سوالی مگر آن ایزد رحمان 

می شود مهر و محبت ز یادش برود

ای خدا دوستت دارم ، می گویم باز

همه ی جان وجهان بشنود اکنون

که خدا دوستت دارم نرو از پیش من هرگز


نویسنده : فاطمه سلیمی     متخلص به آوا 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️