از یادمون منفک نمیشه کهههه😍😍😅😅
بخدا درس دارم، یه لحظه وایس، از امتحان قبول نمیشمااا
#دلبر_که_جان_فرسود_از_او
شما هم از این منفکا دارین😂؟؟؟
از یادمون منفک نمیشه کهههه😍😍😅😅
بخدا درس دارم، یه لحظه وایس، از امتحان قبول نمیشمااا
#دلبر_که_جان_فرسود_از_او
شما هم از این منفکا دارین😂؟؟؟
بسم رب الزهرا(س)
از دیدگاه علم روانشناسی:
با نگاه کردنی که اسلام آنـرا حرام و دارای اشکال اعلام کرده ، می بینیم و با این دیدن در بلنــد مدت ، چشم به نگاه کردن های متفاوت و مکرر عادت میـکـند ، حیـــا و قبح چشــم چرانی در وجود ما شکســته خواهد شد ، و دل به سمت خواستن پیش میرود و در این حین احتمال دلبسته و شیفته شدن با افزایش تعداد دفعات نگاه کردن بالا میــرود و تبدیــل به فکر و دل مشــغولی میشود ؛ این قضیه زمانی بسیار مخرب خواهد بود که فرد ، متأهل باشد که تهدیدی برای تعهد شخص در زندگی مشترک خواهد بود چراکه فکر و ذهن در پی مقایسه و رویا پردازی هایی خواهد بود.
از بعد معنوی و روحانی:
با نگاه کردن ، بذر لذت و حب نامشروعی در دل ما کاشته خواهد شد که از بین برنده حب خدا از دل ما و ثمرهاش تضعیف ایمان و تقوای ذاتی ما خواهد بود که باعث بوجود آمدن دغدغه های جدیدی در فکر ما میشود که در آن زمان افسار امیال و افعال ما بدست نفس مان خواهد بود و تا به قعر دره فساد و ضلالت و رسوایی نکشاند رها نخواهد کرد. ⚡️حواسمون باشه حرکت و نفوذ شیطان از حرکت مورچه ای سیاه برروی سنگی سیاه در دل تاریکی شب بدتر است. ⚡️حواسمون باشه استراتژی شیطان برای نفوذ و هلاکت ، فتح سنگر به سنگر اخلاق و تقوای انسان خواهد بود
ابتدا نگاه اول
بعد نگاه بعدی
بعد لذت کاذب بردن از گناه
بعد شکسته شدن قبح گناه
بعد تصویر سازی ذهنی
بعد ایجاد نیاز درونی
و...
.
.
.
در آخر یافتن خود در ناکجا آباد.
(اگر متوجه کار خود شدیم)
پ.ن:
چشم دریچه قلب و روح آدمیست ، بیشک هرچیزی که میبینم قطعا روی روح و قلب ما تأثیر خواهد گذاشت ، مراقب باشیم که ورودی و خوراک روح و قلب ما چه خواهد بود چرا که این ورودی تعیین میکند فکر ، ذهن ، دغدغه ذهنی و عملی ما به چه سمتی سوق پیدا کند.
#نگاه_به_نامحرم
#نگاه_حرام
#سلب_توفیق_اشک
به نظرم مهربان بودن یکی از دلایل بقا ء یک فرد در جامعه است .
انسان های بی مهر روزی مجبور میشوند کم بیاورند.
و کسی که نسبت به عشق بی مهری کند محکوم به فناست ...
علیرضا باکمال
درد می گیرد نگاهم جای ِ خالی ِ تـــــو را
چشم هایم در جدالی تلــــــخ با این درد ها
مات می ماند به یک نقطه که انکارت کند
عطــــر ِ تو اما،که می پیچد،دوباره پا به پا...
با تمام ِ خاطرات ِ خوبمان سُـــر می خورد
موج ِ بغضم،سیل ِ اشکم،روی ِ دستان ِ دُعا!
باز می میرم برای ِ لحظه ی خوشبختیَتـــــ
می سپارم باز چشمان ِ تو را دستــــ ِ خـــدا
حق ندارم گاهی از تو با خودم خلوتـــ کنم
حــــق نـــدارم باز بر گردم به متن ِ ماجـــــرا!
باز برگردم به روزی که نفهمیدم چه شـد!
دست ِ من در جیب ِ بارانیُ،دستِ تو چرا...؟
ناگهان در التهابِ دستـــــ های دیگــری...
کاش یک لحظه به احساس ِ عمیقم،اعتنا...
نه!نباید سهم من از عشق،دلتنگی شود!
باز بر می گردی از او،باز می بخشم تــــو را!
نوشته ای از دوستی به اسم مدادرنگی از وبلاگ جعبه مداد رنگی