🌹

هو سمیع

.

#قسمت_سی_و_هفتم

.

- کدوم خواهری می گذاره داداشش تو جهل بمونه اما آسیب نبینه

بمیرم تو بیداری و معرفت و با شرافت و انسانیت بهتره یا در جهل زندگی کنم؟

باور کن همه یه جور نیستن

همه جا خوب و بد هست

همه جا با معرفت و بی معرفت هست

هم تو شیعه هم تو اهل سنت هم آدمای خوب داریم هم بد

الان اینجا بحث انسانیت و اسلامه نه مذهب

دعوای مذهب دعوای برادرهای ناتنیه

پدرشون یکیه ولی مادر نه

 

به عنوان برادر بگذار بمونم

بگذار جلوی ظلم بایستم منم نه اینکه وایسم و تماشا کنم

 

بهش لبخند زدم - باشه بمون

خوشحال شد

رفت سراغ وسایل

نمی گذاشت کارهای سخت را من انجام بدم

یک ساعت نشده بود که چند تا جوون دیگه هم اومدند

تا عصر تعدادمون به بیست تایی می رسید

همشون از مرید های مولوی بودند

حالا می فهمیدم وقتی مولوی می گفت مردم باید بیدار بشن یعنی چی

وقتی می گفت جهل باید بره یعنی چی

وقتی می گفت دلهای مردم بستر آماده ای واسه کاشتنه چون نور داره حالا اگه بذر مناسبی بکاری رشد می کنه و اگه اشتباه بکاری نور رو هم نابود می کنه یعنی چی

 

تمیز کردن زود تموم شد و شروع کردیم به تعمیر

تعمیر یکی دوروزه با اون بیست نفر تموم شد

تو اون یکی دو روز من تو خانه ی بهداشت می خوابیدم و اون پسرا واسه خودشون نوبتی کرده بودند که واسه نگهبانی کشیک بدند تا کسی اذیتم نکنه

 

رنگ کردن هم یه روزه تموم شد

اما دیگه نه از تخت خبری بود نه امکانات

یک گلیم و حصیر کف اتاق پهن کردیم

همون واسه من کافی بود

مدتی گذشت 

همه چی آروم بود

اکیپمون درست شده بود

من و اون جونا و سعید و مولوی هر روز جلسات مباحثه و حلقه تشکیل می دادیم روز به روز تعدادی اضافه می شدند

کم کم تعدادی از دخترا هم بهمون اضافه شدند

 

یک ماه بود که همه چیز خوب بود به تمام اون جوونا تو حلقه هامون سعی می کردم کمک های اولیه تزریقات ، اطلاعات واکسن ها ، بهداشت محیط،بیماری های شایع رو یاد بدم

 

همه چی خوب بود ولی احساس خوبی نداشتم

ابوذر غریب من حالا سرش شلوع تر شده بود

مولوی از فرهنگ شهادت و جهاد می گفت

قبور شهدا رو مرمت کردیم و آزین بستیم

 

یک هفته مونده بود به سالگرد شهادت ابوذر

تصمیم گرفتیم یه یادواره ی کوچیک دورهمی واسش بگیریم

آرامش روستا خوب بود اما من رو بیشتر می ترسوند

برای یادواره خونه ی یکی از جوونا رو که داوطلب شده بود آماده کردیم

جمعیتمون ۴۰ نفر بیشتر نبود 

مداحی ، خاطره گویی ،پذیرایی، شام و گفتمان انقلابی و تبیین سخنان رهبری

اینا مشروح کارهامون بود

صدای جیغ باعث شد وسط مداحی هممون متوجه بیرون بشیم

 

#راحیل

#در_این_حوالی

#رمان #ایرانی #سرگرمی #مدرن #متفاوت