🌹
هو سمیع
.
#قسمت_ششم
.
رفتم داخل آبدار خونه یه میز نهارخوری چهارنفره اونجا بود
آقای کرباسی سفره انداخته بود روی میز و پای اجاق مشغول بود
- چایی می ریزی یا بریزم
بلند شدم چایی بریزم
- مطمئنی بلدی
اصلا حواسم نبود اما ناخودآگاه لب برچیدم
نگاهش بهم افتاد خنده اش گرفت
- شما دخترها جدیدا از بس سرتون تو کتابه هیچ کاری حتی چایی ریختن هم بلد نیستید اینه که ما مردا مجبوریم خودمون آشپزی هم یاد بگیریم
- اصلا هم اینجوری نیست
چایی رو ریختم و گذاشتم سر میز
نیمرو که حاضر شد توی بشقاب کشید و آورد
یه بشقاب جلوم گذاشت
نگاش کردم وا رفتم
نشست و بسم الله گفت
دید فقط نگاه می کنم
- نکنه خوردن هم جدیدا بلد نیستن دخترها
با صدای آروم ماخوذ به حیا شروع کردم به حرف زدن
- آخه اینجوری دوست ندارم
اون زد زیر خنده و من اخمام رو کشیدم تو هم
- ناراحت نشو اما چه طوری می خوای بری تو اون بر بیابون
- اون فرق داره
- آره اونجا این رو هم واسه خوردن نمیشه پیدا کرد
با قاشق بازی بازی کردم
- پاشو هرجور دوست داری درست کن
از جام بلند شدم و رفتم سمت گاز همون نیمرو رو دوباره توی ماهیتابه گذاشته و شعله رو زیاد کردم و دو طرفش رو سرخ کردم
الان دیگه واسه خوردن لذیذ ترین غذای ممکن بود
اومدم سر میز
انگار داشت فریاد می زد بیا من رو بخور و منم داشتم به حرفش گوش می کردم
- یعنی یه نیمرو رو هم نمی تونید نسوزونید؟
- نخیرم سوخته اش خوشمزه تره
خب چیکار کنم که نیمرو که هیچ هر غذایی رو ته دیگ شده و برشته شده بیشتر دوست دارم
وقتی شروع کردم به خوردن اون هم شروع کرد و چیزی نگفت
ساعت هفت و نیم شد
کلید اتاقش رو گرفت سمتم
- فعلا برو اونجا استراحت کن
از خدا خواسته گرفتم و رفتم توی اتاق
ساعت ۸ و ۱۵ دقیقه بود که در به صدا در اومد
بفرمایید گفتم و در باز شد
کرباسی با مولوی وارد شدند و من به احترام بلند شدم و سلام کردم - کرباسی: ایشون خانوم دکتری اند که درخواست داده اند
مولوی چشماش گرد شد و یه نگاه سریع به من کرد
- امکان نداره
- چرا امکان نداره
اصلا سمت من برنگشت - آقای کرباسی من به شما گفتم یه پزشک لازم داریم
- خب ایشون هم پزشک اند
- من یه زن رو ببرم اونجا واسه پزشکی
- ببخشید ها ولی چه فرقی هست که پزشک زن باشه یا مرد
دوباره رو کرد سمت کرباسی - فکر کنم ادب حکم می کرد جواب من رو بدید
همه شوکه شدند لحنم خیلی قاطع و محکم بود و ادامه دادم
- نه به اون اصرارتون واسه درخواست پزشک نه به این انکارتون
- ما پزشک مرد می خواهیم
#راحیل
#در_این_حوالی
#رمان #ایرانی #سرگرمی #مدرن #متفاوت