🌹

بسم رب الشهدا

.

#قسمت_بیستم

.

کشون کشون خودم رو رسوندم به انتشارات بسته بودنش آهم رو بیشتر کرد

نماز تموم شد فاطمه رو دیدم با شرمندگی سرم روپایین انداختم

جلو اومد

- سلام ترانه خانم چی شده اینقدر خاکی شدی

- هیچی قضیه اش مفصله

ولی خب همی قضیه نگذاشت به اتشارات برسم و انتشارات تعطیل کرد

میشه فرا دوباره ازت جزوه رو بگیرم؟

- چرا نمی شه

خداحافظی کردیم

نمی دونستم چه طوری برم خونه سوار مترو شدم 

اما لحظه لحظه ی اون روز واسم تکرار می شد و الکی می خندیدم

رسیدم خونه بالاخره

کیفم رو پرت کردم رو صندلی و مهری خانم رو صدا کردم 

نمی دونم چرا بیشتر دوست داشتم واسه مهری خانم حرف بزنم

دیدم کنار سجاده اش خوابش بردا رفتم یه دوش گرفتم 

وقتی اومدم مهری خانم میز ناهار رو آماده کرده بود

باهم ناهار خوردیم و دوباره از اول تا آخر ماجر هارو واسش تعریف کردم و اون هم گوش می کرد

بعد از ظهر شد تازه غم این که چی بپوشم فردا نشست تو دلم

رفتم کنار مهری خانم

- مامان مهری پاشو بریم خرید

- خرید چی؟

- مانتو واسه دانشگاه

همه مذهبین من با این مانتو ها اذیت می شم اونجا

لبخندی زد

انگار از خداش بود

مهری خانم ازدواج کرده بود اما چون بچه دار نمی شد شوهرش طلاقش داده بود و از بعد از اون از وقتی یادمه خونه ی ما بود

اونم من رو مثل دخترش می دونست و منم اون رو مثل مادرم

حداقل بیشتر از مامان خودم اون رو مامانم می دونستم

رفتیم خرید


برعکس همیشه، دنبال مانتو ی رسمی بودم که یکم آزاد باشه و جذب نباشه 

بعد ساعت ها سه دست مانتو خاکستری و مشکی و قهوه ای گرفتم و یه جفت کفش اسپورت سورمه ای و یه کوله ی سورمه ای

یه مقنعه ی مشکی هم گرفتم بلند تر از مقنعه ی خودم و یکم لوازم التحریر

شده بودم مثل بچه هایی که تازه می رن مدرسه

از وقتی قد کشیده بودم اولین باری بود که تنهایی خرید نمی رفتم و به مد توجه نداشتم

شب خسته و کوفته با تاکسی برگشتیم خونه شام رو خوردیم و رفتم تو اتاق و اونقدر روزم رو مرور کردم که خوابم برد

آرامش رو حس می کردم 

انگار مژده آقای سرافراز و همه و همه حسی رو درون من زنده کرده بود که مرده بود 

حسی که بهم می گفت خودم و وجودم ارزش داره نه پول بابا و موقغیت و ظاهرم

آدمایی اومده بودن تو این سه روزه تو زندگیم که رنگ فراموشی پاشیده بودند رو تنهایی ها و درد هایی که خودم رو دفن شده توشون می دیدم

چقدر این رنگ قشنگه رنگ فراموشی


#راحیل

#رنگ_فراموشی

#رمان #عاشقانه #ایرانی #سرگرمی #مدرن #متفاوت