🌹

بسم رب الشهدا

.

#قسمت_بیست_و_چهارم

.

فاطمه زهرا ازم خواست بریم وضو بگیریم و بریم نماز اما خب من که نماز نمی خوندم هیچ وقت اصلا درست بلد نبودم 

بنابراین به بهونه ی اینکه برم انتشارات و بعدش منتظرم هستن باید برم خونه پیچوندمشون 

جزوه هارو که کپی کردم نماز شروع شد 

دلم می خواست بمونم اما نتونستم بگم کلا نماز نمی خونم و بلد نیستم و بعدش نمی خواستم اصلا لو برم

رفتم سمت خونه 

ناهار را بامامان مهری خوردم 

چند روزی گذشت 

چهارشنبه نرفتم سمت بسیج کلاکلاس داشتیم و بعدش هم با مژده بودم

تو مترو بودم

- ترانه من دارم می رم

- خب داریم می ریم خونه دیگه

- نه منظورم کلا از اینجا بود

- نمی فهمم

- راستش بابا اینا خیلی وقت بود می خواستن از اینجا جا به جا بشند به شهرستان

خب دانشگاه منم انتقالی گرفتم اونجا

- یعنی داری می ری؟

- آره از شنبه دیگه نمیام

امروز وسایل خانه رو جابه جا می کنیم تا بار کامیون کنیم و خودمون هم فردا می ریم

ببخش زود تر نگفتم اما خب معلوم نبود 

یه خنده ی تلخ زدم و واسش آرزوی خوشی کردم 

ناراحت بودم چون اولین دوستم بود اما داشتم به همین راحتی از دستش می دادم و نه با پول و نه چیز دیگه نمی تونستم نگهش دارم

پنج شنبه و جمعه مثل برق و باد گذشت شنبه تنها بودم حس رفتن نبود اما کلاس ها دیگه تق و لق نبود

حتی اگه دوست نداشتم هم باید معدل خوب می گرفتم تا بمونم کلاس ساعت ده شروع می شد اما طبق معمول ساعت 8 دانشگاه بودم 

از جلوی در پوستر های نمایشگاه رو زده بودن با فلش هایی که راهنما می شد به اون سمت

رفتم سمت بسیج صدای بلند گو ها صدای سرود های جبههو مارش های جنگ بود

از وسط های مسیر تابلو عکس های شهدا و یکی یک جمله از وصیت نامشون پایین عکس روی سه پایه بود

رفتم جلوتر شلوغ بود یه غرفه ی بزرگ پر از لوازم واسه فروش و البته نصف قیمت

تیشرت با عکس شهدا سر کلیدی مین و نارنجک و غیره

شال دخترونه با نوشته های ایرانی

پلاکی که اسم خود بچه هارو روش هک می کردند 

پیکسل کتاب لوازم التحریر شهدا و برچسب های گوشی

از سرکلیدی مین گوجه ایش خوشم اومد رفتم که بخرم بانمک بود

فروشنده سرش رو بالاآورد سرافراز بود با کلی تعارف پولش رو گرفت 

منم تبریک گفتم بهشون بابت نمایشگاه و خواستم برم که صدام زد

- خانم سهیلی میشه لطفا بیاین

با تعجب جلو رفتم 

دستش رو بالا آورد

- میشه گوشیتون رو یه لحظه بدین؟

تعجبم بیشتر شد

یعنی می خواست شماره بده


#راحیل 

#رنگ_فراموشی

#رمان #عاشقانه #ایرانی #سرگرمی #مدرن #متفاوت