🌹
بسم رب الشهدا
#قسمت_پنجاه_و_ششم
یکی از دخترا که مثلا محجبه بود اما آدم درستی به نظر نمی رسید آخر کلاس جلوی بچه ها که هنوز تو کلاس بودند بلند شروع به صحبت کرد
- آره دیگه بعضیا پارتیشون قویه
معلوم نیست چه طوری مخ اون پسره رو زده که اینجوری اومده واسش با استادا حرف زده
واسه بی اف بازی جای درستی انتخاب نکردی
وای به حال بسیجیا که بسیج رو دادن دست اون پسره که با دیدن چند تا عشوه دلش قنج بره
خیلی ناراحت شدم تحمل موندن نداشتم
بی اختار اشک هام جاری شد و باریدن گرفت
وسایلم رو نمی دونم چه طور جمع کردم
از کلاس زدم بیرون دلم می خواست وایسم و هر چی لایقشه بارش کنم
اما محمد چه گناهی داشت که داشتن با من اون رو آتیش می زدند
با بیرون زدن من همهمه بود که تو کلاس پیچید از توراهرو هم می شد شنید که جنگ شد بین دو جبهه تو کلاس و فرقی هم بین پسرا و دخترا نداشت
چه طور می تونستند اینقدر را حت قضاوت کنند
چه کار اشتباهی کردم
اونا که هیچی از من نمی دونستند به چه حقی نظر می دادند
با گریه کل مسیر رو طی کردم نزدیک بوفه رسیدم محمد رو از دور دیدم که با چند تا از رفقاش نشسته بودند و چای می خوردند
راهم رو کج کردم ولی من رو دید
از بقیه عذر خواهی کرد و سمت من اومد فکر کرده بود کارش داشته ام و به خاطر جمع جلو نرفته ام
هرچی صدام کرد نایستادم
قدم هاش رو تند کرد و پیچید جلوم اومد حرف بزنه که سرم رو بالاکردم
بادیدن چشمهای سرخ شده ی من جا خورد
حرف قبلیش رو خورد
- چی شده ؟
همین جمله واسه طوفان من کافی بود
- چرا بیخود قضاوت می کنند اصن چرا با استادا حرف زدی
عصبانی شده بودم و ضمیر افعالم رو نمی فهمیدم فقط یه ریز با گریه چرا چرا می کردم
یه دفعه صداش رو برد بالا
- بسه صبر کن آروم قضیه رو تعریف کن
ساکت سرم رو انداختم پایین
خواست بریم سمت یه نیمکت
وقتی نشستیم توضیح خواست و شروع کردم به حرف زدن و اون فقط گوش داد
حرفام که تموم شد سرش رو آورد بالا و با لبخند یه نگاه به من کرد
- می دونم حرفای خوبی نبوده حق دارین ناراحت باشید ولی یه سوال ارزش داره؟
- چی ارزش داره
- ارزش داره واسه حرف مردمی که کارشون حرف زدنه خودتونو ناراحت کنید؟
ساکت بودم و سرم پایین بود
سرش رو آورد پایین
- ارزش داره یانه
اگه ارزش داره بگید منم بشینم گریه کنم چون یه قسمتش به منم ربط داشت و اگه ارزش نداره که بلند شیم بریم نماز بخونیم که چیزی تا اذان نمونده
بدون حرفی بلند شدم و اونم بلند شد لبخند نمی رفت از صورتش
چرا اینقدر آروم بود
#راحیل
#رنگ_فراموشی
#رمان #عاشقانه #ایرانی #سرگرمی #مدرن #متفاوت