🌹

بسم رب الشهدا

.

#قسمت_پنجاه_و_هشتم

.

اونقدر حس مادر فرزندی بین ما ناچیزه که برای صدا زدنش به پرستو بسنده می کنم و اون هم تاحالا نشده دخترم صدام کنه 

کلمه ای که مامان فرشته می گفت و تو دلم واسش قند آب می شد

سعید یا همون بابا کاش یه بار بغلم می کرد و نوازشم می کرد 

خونه ی محمد اینا باعث شد من معنی خانواده داشتن رو بفهم و الآن این شرایط بدتر از قبل زجر آوره

دلم یکم از لوس شدن های فاطمه واسه بابا علی و نوازش و بوسه های بابا علی رو می خوتد

فقط یکم 

چقدر ناممکنه 

کاش هیچ وقت خانوادهی پولداری نداشتم اما از محبت سیراب بودم

خیلی ها این محبت رو دارند اما حسرت این پول بی روح رو می خورن کاش می تونستم فریاد بزنم دارین اشتباه میاین

از آغوش مامان مهری خودم رو بیرن کشیدم و بوسدمش

لبخندی زدم 

با کنجکاوی به آشپزخونه سرک کشیدم 

مامان مهری خورشت قیمه پخته بود و سیب زمینی سرخ کرده بود 

ناخونک زدم . البته ناخونک که چه عرض کنم یه مشت برداشتم و اومدم بیرون

- مامان مهری الحق که هیچی دست پخت تو نمیشه

- صدبار گفتم با دهن پر حرف نزن تازه دختر مگه دستات رو شسته بودی

بیا پایین سر میز ناهار مثل دخترهای خانوم غذات رو بخور

داشتم از پله ها می رفت بالا

- یه چیزی خوردم ناهار نمی خوام

با با روی مبل نشست و روزنامه رو برداشتمامان هم که پای بی بی سی نشسته بود

- بیا پایین سرمیز ناهار

با این حرف بابا ته دلم خالی شد

نه داداش هادی کجایی

یعنی چی می خواد بگه 

لباس عوض کردم خواستم برم پایین که از جلوی آینه رد شدم و نگاهم به تصویر خودم دوخته شد

پلاک دور گردنم مشخص بود 

هرچی با لباسم درگیر شدم که پلاک مشخص نشه درست نشد که نشد

نمی تونستم درش بیارم الآن شده بود یه تک از وجودم

رفتم پایین سر میز

 بابا بعد چند لقمه خواست شروع کنه حرف بزنه که پریدم وسط

- من جایی نمی رم

- نگفتم جایی بری . دیگه لازم نیست جایی

 بری می تونی بمونی ولی شروطی داره

- چی

- کسی نمی فهمه چی می خونی و کجا ... این که مایه ی آبروریزی هستی باید مخفی بمونه و دوم خوشم نمیاد دور و ورت این پسره رو ببینم و سوم پسر یکی از همکارام رو برات در نظر گرفته ام

اولش خوب بود اما آخرش سطل آب یخ بود

گویا درست گفته اند که پول با پول ازدواج می کنه

کسی که بابا می گفت یه آدم عقده ای پول پرست بود و بابا هم صرفا به خاطر پول و شهرت اون راضی شده بود

یا خدا از یه چاله درمیام میفتم تو یکی دیگه

آروم باش ترانه داداش هادی هست آروم باش 

اونم یه کاریش می کنیم

سکوت کردم جلوی بابا

- ساکت بودنت رو به حساب موافق بودنت می گذارم


#راحیل

#رنگ_فراموشی

#رمان #عاشقانه #مذهبی #ایرانی #سرگرمی #مدرن #متفاوت