🌹

هو الحی

.

#قسمت_سیزدهم

.

امتحانای میان ترم تموم شد

نمره ی کارن تو تمامش الف شده بود

کارن با بچه های اکیپ در غیاب من صحبت کرده بود و راضیشون کرده بود که کمکش کنن

یه جورایی قسم خورده بود واسشون که راست می گه

 اون ها هم با شرط قبول کرده بودند

وقتی رفتم سمت بچه ها کارن رو اونجا دیدم

- تو اینجا چی کار می کنی

- جیم: زینب اروم باش،اون پشیمونه

- ولی خودت می دونی چی کار کرد

- درسته اما الان قسم خورده

 

کارن گوشش رو گرفته بود و سر تکون می داد به نماد پشیمونی و عذر خواهی

نمی تونستم با همشون مخالفت کنن

همه با سر و چشم اشاره می کردن ببخشم - باشه می تونه تو اکیپ بمونه اما فقط یه اشتباه کافیه واسه حذف شدنش

 

دو سه روز گذشت همه چی خوب بود

پنج شنبه با بچه ها قرار تفریح و کوهنوردی گذاشتیم

من با ماشین بابا و دخترا و کارن هم با ماشین یکی از بچه های خوابگاه با پسرا

تو مسیر مدام جلوی ما می پیچید و خوشمزه بازی در می اورد

تا اینکه پلیس نگهشون داشت

رفتم جلوتر و نگه داشتم

پیاده شدم و رفتم سمت ماشین پلیس

دخترا هم اومدن

به دخترا گفته بودم یک کلمه فارسی حرف نزنن سارا هم برای جیم پیام داده بود

پلیس گذرنامه هاشون رو می خواست و می خواست ماشین رو ببره پارکینگ

رفتم جلو

- شرمنده چیزی شده

- شما؟

- این ماشین با ماست!

- بعد نسبت هاتون چیه؟

- از دوستان ما هستن از خارج اومدن برای گردشگری این دو نفر هم زن و شوهرن

- اونوقت کارت مسئولیت شما برای راهنمای تور بودن کو؟

- جناب سروان کارت ندارم خانوادگیه قضیه.از دوستان خانوادگی ان!

- این دلیل ویراژ و سرعت بالا نمی شه

- بله درست می گید حق با شماست

- به هر حال ماشین باید بره پارکینگ

- جناب سروان خواهش می کنم این بار رو گذشت کنید

با کلی صحبت از پارکینگ رفتن کوتاه اومد ولی یه جریمه ی تپل گذاشت کف دستم و گفت که راننده باید عوض بشه

 به سارا گفتم بره تو ماشین اون ها چون تنها کسی بود که گواهی نامه بین المللی داشت تو دختر ها

گفتم یکی از پسرا بیاد پیش ما که کارن از شیشه ی ماشین پرید بیرون و گفت من میام

کارد می زدی خونم در نمی اومد

با هندی و انگلیسی از پلیس تشکر می کرد

و اما اومد کنار من، کنار دست راننده نشست

اومدن اون باعث اروم شدنش شد اما شیطنت هاش تمومی نداشت

 

عکس می گرفت و فیلم و هرچی می گفتم باز کار خودش رو می کرد

به یه جای استراحت که رسیدیم خواستیم بساط صبحانه پهن کنیم

که کارن دوباره گوشی در اورد من در حال چای درست کردن بودم

بچه ها هم هر کدوم یه کاری می کردند

یه دفعه کارن هنذفری گذاشت و شروع کرد حرف زدن به هندی

 

#راحیل

#رنگ_های_آسمان

#رمان #دانشجویی #ایرانی