🌹

هو الحی

.

#قسمت_چهاردهم

.

بچه ها هم هر کدوم یه کاری می کردند

یه دفعه کارن هنذفری گذاشت و شروع کرد حرف زدن به هندی - مامان اینا دوستامن

نگران من اینجا نباشید

 

اومد لب زیر انداز بین من و اشلی نشست و گوشیش رو گرفت به طرف من

- مامان می خوام واست عروس بیارم

نگاش کن

مطمئنم عاشقش میشی درسم تموم بشه با خودم میارمش اونجا

چشم قول می دم زودتر بیارمش اصلا واسه روز جشن چه طوره؟

خوشت میاد؟

یهو هنذفری رو در اورد و تصویر مادرش رو بزرگ کرد تازه فهمیدیم تماس تصویریه

همه سلام کردیم

مادرش شروع کرد به حرف زدن ولی هیچ کدوم هندی رو جز سلامش بلد نبودیم

تماس که تموم شد کارن همون جایی که نشسته بود برگشت سمت سفره

یه لقمه واسه خودم گرفته بودم از دستم کشید و یه گاز بهش زد

- مادرم ازت خوشش اومد گفت به عنوان عروس دوست داره منم گفتم واسش می برمت

 

از عصبانیت قرمز شدم

لیوان چایی دستم بود نه داغ بود نه سرد 

همونطوری وارونه اش کردم و ریخت رو پای کارن

- چی کار می کنی سوختم اگه به مامانم نگفتم چه عروس بدی داره

 

با عصبایت دست بردم سمت فلاسک پا شد فرار کرد

- پات رو بگذاری اینجا کل فلاسک رو روت خالی می کنم

- چیه چرا عصبانی می شی حالا به مامانم نگفتم که عروسش چقدر بداخلاقه که!

 

همه زدن زیر خنده از جام بلند شدم

- چیه خب باشه ببخشید نمی گم بهش

 

از خنده ی بچه ها خندم گرفت چند دقیقه ای کارن ایستاده بود

وقتی خندیدم از پشت جلو اومد

یه لقمه ی دیگه دستم بود و یه گاز ازش زدم

از پشت سر از دستم لقمه رو کشید و شروع کرد به خوردنش

- چقدر خوبه خنده ات

 

من متعجب بودم و بچه ها از خنده غش کرده بودند

زل زده بود تو چشمام و لقمه رو با ولع تمام گاز می زد

دنی زد پشت گردنش

- لقمه ات رو بخور بد بخت

- باشه خب.حسود کسی واست لقمه نمی گیره داری میمیری از حسادت

- مایک: واسه تو هم کسی لقمه نگرفت

لقمه ی کس دیگه ای رو دزدیدی

- من... نه... کی گفته

نگاه واسم لقمه می گیره

 

چاقو رو به جای لقمه گذاشتم تو دستش

- عمرا خودت واسه خودت لقمه بگیر

- باشه خودت خواستی

 

یه لقمه گرفت مثل لقمه های خودم

و یه گاز زد

من هم واسه خودم لقمه گرفتم

یه گازم کامل نشده بود که دوباره لقمه رو کشید از دستم

- لقمه ام رو بده

- کدوم بود

 

شروع کرد به مسخره بازی و جابه جا کردنشون بعد لقمه ی من رو گرفت تو دستش و لقمه ی خودش رو به من داد

- لقمه ی من اون بود

- نه این مال منه به کسی هم نمی دمش

 

کلش رو یک دفعه گذاشت تو دهنش

من از دهنی بدم می اومد

لقمه تو دستم مونده بود

اما اون با ولع لقمه ی من رو می خورد

بچه ها از خنده قهقهه می زدن

 

#راحیل

#رنگ_های_آسمان

#رمان #دانشجویی