قلم سرا

خط خطی های راحیل بانو

۳۵ مطلب با موضوع «خط خطی های راحیل :: رمان رنگ های آسمان» ثبت شده است

رنگ های اسمان ، قسمت پنجم

 

🌹

هو الحی

.

#قسمت_پنجم

.

برنامه اکیپ ما به اردوهای دانشگاه و کوه پیمایی ها هم کشیده شد

اما مگه اسفند چند هفته است

تعطیلات اومد و بچه ها رفتند کشور هاشون

هر شب تو گروه حرف می زدند تا این که اخرای عید بود فهمیدم جیم از سارا خواستگاری کرده و نامزد کرده اند اونجا بود که فهمیدم جیم هم مسلمون بوده اما زیاد مقید نبوده ولی به سارا قول داده بود که بهتر بشه

و چقدر هممون خوشحال شدیم واسشون

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

رنگ های اسمان ، قسمت چهارم

 

🌹

هو الحی

.

#قسمت_چهارم

.

بابا علی برای بچه ها اش برده بود و اونا هم نامردی نکرده بودن شروع کرده بودن

 

وقتی رسیدم و دیدم، لب ورچیدم

- نامردا

- هانا:مگه چی شده؟

- بدون ما شروع کردید؟

- دنی:گفتیم میاد دیگه بالاخره

- شما که دیگه تموم کردید

زدند زیر خنده

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

رنگ های اسمان ، قسمت سوم

 

🌹

هو الحی

.

#قسمت_سوم

.

عصر هوا سرد شد هر چند اسفند بود و خبری از سوز برف و بارون نبود،اما بچه ها خیس بودن

جامون رو به زیر افتاب جابه جا کردیم هرچند گرمایی نداشت

اما باز سردشون بود

تو صندوق عقب ماشین دو تایی پتو مسافرتی پیدا شد براشون اوردم

همه نوزده ساله بودیم به جز جیم و سارا که بزرگتر بودند سارا بیست و یک و جیم بیست و دو

همین باعث می شد ثبات جمعمون رو حفظ کنند

من تقریبا غیر از لبخند و یا شوخی با دخترا و پذیرایی واکنشی نداشتم

فلاسک را اوردیم و برای عصر چای و نسکافه و قهوه سه تا گزینه بود

البته برنامه هم داشتیم 

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

رنگ های اسمان ، قسمت دوم

 

🌹

هو الحی

.

#قسمت_دوم

.

 

نوشیدنی و سفره و همه چی اماده شد

که چند نفر نزدیک می شدند اما اصلا چیزی نبود که فکرش رو می کردم

بچه ها سه تا پسر رو دعوت کرده بودند

تو کشورشون واسه اون ها عادی بود اما منی که معذب بودم با پسر ها و سعی می کردم غیر ضرورت ارتباط نداشته باشم اصلا طبیعی نبود

چند ثانیه تو شوک بودم اما بالاخره مهمون بودند

به احترامشون بلند شدم 

۲ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

رنگ های اسمان ، قسمت اول

 

🌹

هو الحی

.

#قسمت_اول

.

کنکور که جوابش اومد پشت کامپوتر اتاق کار بابا درجا خشکم زد

باورم نمی شد

رشته ی مورد علاقه ام دانشگاه تهران

فوق العاده بود

ثبت نام و یک ماهی از کلاس ها گذشته بود که تازه تو دانشگاه خودم رو پیدا کردم

درس تنها جواب گوی تمام انرژی و علاقه ی من نبود

رفتم سمت انجمن های مختلف علمی و تفریحی و بسیج و غیره 

تو هر کاری سرکی کشیدم

۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️