قلم سرا

خط خطی های راحیل بانو

۳۵ مطلب با موضوع «خط خطی های راحیل :: رمان رنگ های آسمان» ثبت شده است

رنگ های آسمان ، قسمت بیست و پنجم

 

🌹

هو الحی

.

#قسمت_بیست_و_پنجم

.

بعدا اشلی تعریف کرد بعد رفتن من کارن شروع به دیوونه بازی و مشت زدن تو ستون الاچیق کرده و

مایک متوقفش کرده

- دنی: اون پسره هر چی باشه یه چیز رو راست گفت

تو فقط داری اون رو اذیت می کنی همین

این دوست داشتن نیست

مایک ولش کن بریم

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

رنگ های آسمان ، قسمت بیست و چهارم

 

🌹

هو الحی

.

#قسمت_بیست_و_چهارم

.

شب تلفنم زنگ خورد

مقدس بود

- عذر می خوام مزاحمتون شدم

گفتم شاید مشکلی پیش اومده

- نه ممنون

- شرمنده مجبور شدم شماره تون رو از بچه ها بگیرم

- اشکالی نداره

- اون آقا کارن رو می گم ، مزاحمتونه؟

- نه

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

رنگ های آسمان ، قسمت بیست و سوم

 

🌹

هو الحی

.

#قسمت_بیست_و_سوم

.

پیرمرد کلی تا صبح باهاش حرف زده بود

از رفتارش با من تا نماز نخوندنش

کارن هم تمام حقیقت ماجرا رو برای پیرمرد گفته بود

بعدها فهمیدم پیر مرد که قبلا روحانی بوده یه سری کتاب برای کارن معرفی کرده بوده و گفته بوده اگه من رو می خواد اون کتاب هارو بخونه بعد ببینه قلبش چی می گه و بهش عمل کنه

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

رنگ های آسمان ، قسمت بیست و دوم

 

🌹

هو الحی

.

#قسمت_بیست_و_دوم

. - زینب چی میشه اگه همیشه مثل الان که مجبوری با من مهربون باشی

- از این هوس ها نکن

- پس کاش همیشه بیمارستان باشم

- اون وقت من نمیام پیشت پرستار واست می گیرم

- خیلی بی رحمی

- ما اینیم دیگه

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

رنگ های آسمان ، قسمت بیست و یکم

 

🌹

هو الحی

.

#قسمت_بیست_و_یکم

.

غذای پیر مرد تموم شد اما کارن غذاش رو نمی خورد

- غذات یخ کرد بخور دیگه

- فقط اون طوری غذا می خورم

رفتم جلو و اروم گفتم

- نگاه کن مسخره بازی رو تموم کن

- تو که نمی خوای با من ازدواج کنی پس بعدنی وجود نداره الان تنها فرصتیه که دارم

- بعدا تلافی کارهات رو سرت در میارم

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

رنگ های آسمان ، قسمت بیستم

 

🌹

هو الحی

.

#قسمت_بیستم

.

- اهان راستی یادم رفت جناب معاون آموزشی

بگید کلاس های معارف و اخلاق رو جمع کنند!

 

همه چپ چپ نگاهم کردند

- اخه گویا یا مطالبشون به درد نخوره یا کارمندای دانشگاه اون ها رو پاس نکرده اند

بهتره اول واسه کارمنداتون برگذار کنید بعد دانشجوها رو مجبور کنید تو اون کلاس ها شرکت کنن!

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

رنگ های آسمان ، قسمت نوزدهم

 

🌹

هو الحی

.

#قسمت_نوزدهم

.

موقع نماز صبح پیرمرد بیدارم کرد

- پاشو بابا جان

پاشو نمازت رو بخون

بیدار شدم

تب کارن بهتر شده بود اما هنوز هذیون می گفت

پیر مرد تا صبح نخوابیده بود

- تاصبح طفل معصوم اسم تو رو می گفت

زینب خاتون، بابا جان، جانماز من و بیار کمک کن نمازم رو بخونم

بلد شدم

سه شنبه بود

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

رنگ های آسمان ، قسمت هجدهم

🌹

هو الحی

.

#قسمت_هجدهم

.

- خانوم شما باید همین الان برید بیرون 

وگرنه.. !

- وگرنه چی؟

- به پلیس تلفن می کنم

- پس برو و تلفن کن!

- مایک: تو نمی خوای بری بیرون تا لباساش رو عوض کنه؟

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

رنگ های آسمان ، قسمت هفدهم

 

🌹

هو الحی

.

#قسمت_هفدهم

.

- نگاه کن می دونم پسر خوبی هستی

می دونم که واقعا قصدت ازدواجه اما نمی تونم ازت بخوام به خاطر من شیعه بشی

- چرا؟

نکنه چون ایرانی نیستم؟

یا چون تو روستا بزرگ شدم؟

- نه ربطی نداره

نگاه کن اگه تو الان به خاطر من شیعه بشی ،چی تضمین می کنه که بعدا به خاطر چیز دیگه ای از تشیع خارج نشی؟

- تا وقتی تو باشی خودت

- زندگی فیلم هندی نیست کارن

- اتفاقا هست

فقط ادم ها دیگه همونی که می گن نیستن

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

رنگ های آسمان ، قسمت شانزدهم

 

🌹

هو الحی

.

#قسمت_شانزدهم

.

- من ازت خوشم میاد 

ازت با این که کامل نمی شناسمت خواستگاری کردم

ازت خواستم اجازه بدی اشنا بشیم اما تو.. .

- من چی؟

- تو حتی به خودت زحمت نمی دی در مورد من فکر کنی

- گمون می کنم حرفام رو قبلا زده باشم

- تو با من مشکلی داری؟ از من بدت میاد؟

- من نه با تو مشکلی دارم نه از تو بدم میاد ولی جزو آدم های معمولی زندگیم هستی

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️