قلم سرا

خط خطی های راحیل بانو

۳۵ مطلب با موضوع «خط خطی های راحیل :: رمان رنگ های آسمان» ثبت شده است

رنگ های آسمان ، قسمت پانزدهم

 

🌹

هو الحی

.

#قسمت_پانزدهم

.

اون با ولع لقمه ی من رو می خورد

بچه ها از خنده قهقهه می زدن - چیه بخورش دیگه

- این دهنی توئه و من نمی خورمش

- من و تو نداریم که

نگاه چه لقمه ی خوشمزه ایه

- نخیرم تف مالیه

- اصلا اون مزه داده بهش

- اشلی: بسه کارن حالمون رو بهم زدی

- مگه دروغ می گم

یکی رو انتخاب کن

یا من خودم بگذارم دهنت یا اینکه خودت می خوریش

- هیچکدوم

- جدی گفتم

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

رنگ های آسمان ، قسمت چهاردهم

 

 

🌹

هو الحی

.

#قسمت_چهاردهم

.

بچه ها هم هر کدوم یه کاری می کردند

یه دفعه کارن هنذفری گذاشت و شروع کرد حرف زدن به هندی - مامان اینا دوستامن

نگران من اینجا نباشید

 

اومد لب زیر انداز بین من و اشلی نشست و گوشیش رو گرفت به طرف من

- مامان می خوام واست عروس بیارم

نگاش کن

مطمئنم عاشقش میشی درسم تموم بشه با خودم میارمش اونجا

چشم قول می دم زودتر بیارمش اصلا واسه روز جشن چه طوره؟

خوشت میاد؟

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

رنگ های آسمان ، قسمت سیزدهم

 

🌹

هو الحی

.

#قسمت_سیزدهم

.

امتحانای میان ترم تموم شد

نمره ی کارن تو تمامش الف شده بود

کارن با بچه های اکیپ در غیاب من صحبت کرده بود و راضیشون کرده بود که کمکش کنن

یه جورایی قسم خورده بود واسشون که راست می گه

 اون ها هم با شرط قبول کرده بودند

وقتی رفتم سمت بچه ها کارن رو اونجا دیدم

- تو اینجا چی کار می کنی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

رنگ های آسمان ، قسمت دوازدهم

 

🌹

هو الحی

.

#قسمت_دوازدهم

.

- خواهش می کنم بهم فرصت بده

اره یه اشتباهی کردم اما می خوام دوست من باشی

- خوب گوش کن من دوست هیچ پسری نیستم و نخواهم بود

- پس اون سه تا پسر تو اکیپ شما چی کار می کنن؟

- اونا هم کلاسی های من ان همین و تمام

دوست دختر هیچ کدوم نیستم

- زینب من کتاب دینی شما رو خوندم اگه این رو غلط می دونی اون هم بر اساس دین تو اشتباهه

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

رنگ های آسمان ، قسمت یازدهم

 

🌹

هو الحی

.

#قسمت_یازدهم

.

- این جزوه های این دوهفته است واسه تمام کلاس هایی که بودم

-خب؟

- واسه کانال جزوه

درسایی که خودم دارم رو جزوه نوشتم

 

جزوه ها رو در اوردم

همشون رو مرتب کرده بود

و به انگلیسی و خیلی خوش خط نوشته شده بود

- این ها همه انگلیسیه

- می دونم اما همه ی بچه ها فارسی زبان نیستن یا شاید صحبت کنن ولی نوشتنش و خوندنش واسشون سخته - تو تمام جزوه هایی که من قبلا نوشته بودم رو هم ترجمه کردی؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

رنگ های اسمان ، قسمت دهم

 

🌹

هو الحی

.

#قسمت_دهم

.

کارن چند قدم عقب عقب رفت و بعد رفت

- دنی: زینب من عذر می خوام

نمی دونستم اون چی تو فکرشه فکر می کردم.. .

- دنی لازم نیست ..مهم نیست اصلا

 

سکوت شد

تو سکوت اشک من در اومد 

از کنار بچه ها بلند شدم

- سارا: کجا می ری

- خونه ببخشید نمی تونم بمونم

هر روز بیشتر ساکت می شدم

اون شرط بندی کار خودش رو کرده بود و من از فعالیت های دانشگاه کشیدم بیرون

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

رنگ های اسمان ، قسمت نهم

 

🌹

هو الحی

.

#قسمت_نهم

.

یک هفته هنوز نشده بود

مجوز اسپری فلفل نداشتم اما اسپری خوشبو کننده که می تونستم ببرم با خودم

 

دوباره پسره مزاحم شد این دفعه به محض چرت و پرت گویی هاش دست بردم تو کیف و اسپری رو در اوردم زدم تو چشماشو فرار کردم

حالا نه می تونست ازم شاکی کنه نه چیزی

انتقام اخراج یک هفته ای بچه ها رو هم گرفته بودم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

رنگ های اسمان ، قسمت هشتم

 

🌹

هو الحی

.

#قسمت_هشتم

.

 

- دنی: داداش مگه نمی گم فرار کن

- می دونید که از سه تا خواسته ام دوتاش مونده

- ایرادی نداره این هدیه از طرف مادرمه و من هم بر نمی گردونمش

- باشه خواسته ی دومم اینه

اون حوض وسط حیاط رو می بینی

-اره

- با لباس بپر توش!

- اون موقع این هدیه رو قبول می کنی؟

-بله!

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

رنگ های اسمان ، قسمت هفتم

 

🌹

 هو الحی

.

#قسمت_هفتم

.

- دنی:زینب واقعیتش می رم سر اصل مطلب

- خب

- یکی از پسرای توی جشن تولدت ازت خوشش اومده

- خب که چی

- یه ذره احساس و ذوق دخترونه داشته باش

- می دونی که تو این چیزا ندارم

- حداقل تظاهر کن

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

رنگ های اسمان ، قسمت ششم

 

🌹

هو الحی

.

#قسمت_ششم

. - خب زینب شمع ها رو فوت کن

فقط ارزو کن یکم استادا اخلاق پیدا کنن

 

همه زدن زیر خنده - اشلی :اخلاق نمی خواند،به هممون بیست بدن با بی اعصابیشونم می سازیم

شمع هارو که فوت کردم ،جیم و سارا کیک رو بردن که تقسیم کنند

دنی کادوش رو برداشت و رفت روی صندلی

- توجه توجه این کادو منه نگید خسیس بودم کادو ندادم،بیا زینب ... بازش کن

گوشه کاغذ کادو رو باز کردم چشمام چهار تا شد

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️