از پسر بودن یک چیزش را از همه بیشتر دوست دارم
محرمش را
پسر که باشی می فهمی چه عشقی دارد در میان کوچه ها با پای برهنه زنجیر بزنی و پاهایت خسته نشود . شور دارد محرم . عشق دارد
پسر که باشی می فهمی چقدر لذت بخش است در خیل سینه زن های هیئت گم شوی و او پیدایت کند
پسر که باشی حس می کنی ورود امامت را هنگامی که به استقبال محرمش می روی
حس می کنی که دویدن هایت ،گریه هایت از روی عادت نیست
پسر که باشی حس نی کنی خادم هیئت بودن چقدر عزیز است و دنیایی را با آن نمی توان معامله کرد
آری پسر که باشی می توانی شهید شوی و سر زانوی ارباب بگذاری و در آغوش او آرام گیری
آری از پسر بودن محرمش را از همه بیشتر دوست دارم چرا که نوکری چون تویی نصیبم می شود که از سروری بر تمام دنیا بالاتر است
فاطمه سلیمی متخلص به آوا