قلم سرا

خط خطی های راحیل بانو

۴۵۸ مطلب با موضوع «خط خطی های راحیل» ثبت شده است

در این حوالی ، قسمت چهل و نهم

 

🌹

هو سمیع

.

#قسمت_چهل و نهم

.

-خوش گذرونی بسه

یه روز یکی گفت می خواد بیاد روستا اما تو ویلچر کسی نیست تا اونجا هلش بده

نگاهش کردم اما انگار هیچ چیزی نشنیدم

-گویا مجبورم به روش سجاد ببرمتون

یا بلند می شید بریم یا به زور ببریم

-نمی تونی به زور من رو ببری

- خواهیم دید

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

در این حوالی ، قسمت چهل و هشتم

🌹

هو سمیع

.

#قسمت_چهل و هشتم

.

من و سروان به هم نگاه کردیم

 

-ولی 

خانم دکتر مغز استخوان شما بهش می خوره

و این یعنی فعلا پیوند ممکن نیست

- داروهایی که می خورین بدنتون رو ضعیف کرده و در ثانی بعضی هاش تاثیرات اندکی روی مغز استخوان می گذاره

- پس قطعشون کنید

-نیازشون دارید وگرنه اینکارو می کردم

- من به هیچ چی نیاز ندارم و از همین الان هیچ دارویی نمی خورم

-خطرات حذف ناگهانی داروهاتون زیاده و اجازه ندارید

- خطراتش واسم مهم نیست

مهم اینه هرچه زودتر سجاد درمان بشه

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

در این حوالی ، قسمت چهل و هفتم

🌹

هو سمیع

.

#قسمت_چهل و هفتم

.

سمت اتاق رفتم

تازه حواسم جمع شد من ،اون،نامحرم،خیس،لباس بیمارستان، واویلا

هیچی دیگه با خجالت تو اتاق فکر می کردم 

از اونجایی که تمایل به فرار از بیمارستان در من نهادینه بود و دسته گل هایی به آب داده بودم ، پرستار تمام لوازم من رو ضبط کرده بود حتی چادرم

ولی از اونجایی که حساس بودم چند دست لباس بیمارستان که بلند تر و گشاد تر بود بهم داده بود

و روسری بلند

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

در این حوالی ، قسمت چهل و ششم

 

🌹

هو سمیع

.

#قسمت_چهل و ششم

.

دوباره همه چیز اومد جلوی چشمام

از جام بلند شدم

رفتم سمت سجاد

- خاله بود بیرون کمی باید حرف بزنیم من و عمو

 

سجاد از روی تخت پرید پایین و رفت بیرون

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

در این حوالی ، قسمت چهل و پنجم

🌹

هو سمیع

.

#قسمت_چهل و پنجم

.

هنوز محو دیدن خورشید بودم که تیرگی ها رو با چنگ و دندون نابود می کرد که تو اسمون بدرخشه 

سجاد صدام کرد وقتی برگشتم سمتش یه مشت اب بود که تو صورتم پاشیده شد

شیطنت از چشماش می بارید

-شیطون بلاااااا

- اگه راست می گی بیا بگیرم 

۰ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

جایی نباش که...

مهم نیست چقدر دوستش داری😍

مهم اینه که چقدر دوستت داره💖💑

 

مهم نیست می خوای کنارش باشی🙋‍♀️

مهم اینه که اون بخواد کنارش باشی👫

 

اگه اون بیشتر دوست داره و می خواد کنارش باشی پس بهترین ادمیه که می تونی باهاش خوشبخت بشی

اما اگه تو اون رو می خوای و از نظر اون بهترین نیستی، پس خودت رو حراج نکن واسش

 

جایی نباش که نمی خوان باشی

جایی باش که از صمیم قلب بودنت رو بخوان

کسی که واسش مهم باشی حتی اگه بهش پشت کنی آزارت نمی ده فقط واست اشک می ریزه و از دور نگات می کنه تا خنده هات رو ببینه و دلش به خوشی تو قرص شه

اگه اون ادم تو زندگیتونه حواستون خیلی خیلی بهش باشه

 

از این ادما نصیب دلای خوشمل همتون😘

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

لحظه های تنها

گاهی ادم منتظره یه نفره 👀

دلش می خواد یه نفر باشه 👤

دوست داره یه نفر بهش توجه کنه 💬

 

اما همه هستند و توجه می کنن غیر اون یه نفر 👥👥👥👥

اون لحظه ها تنها ترین لحظه های جهان اند🌍⌚🗿

 

 

این طور نیست؟؟

 

#راحیل_بانو

۲ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

واقعه ی قرن

سلام دوستان🤗

اول عذر می خوام بابت این نبودن😔

ولی باید بگم الانم دوباره می رم تا دوهفته ی دیگه یه امتحان مهم و سخت دارم اخه😢

اومدم یه سری بزنم بهتون که اونم واقعه ی امروز باعثش شد

عذر خواهی می کنم بابت نیمه رها کردن رمان که ۱۵ قسمتی ازش باقی مونده فکر کنم که برگشتم می گذارم🙃

در ضمن بعدشم یه رمان دیگه رو می گذارم که ایده اش هست اما هنوز نوشتنش رو چندان کلید نزدم😮

 

اما واقعه:

 تو حیاط دانشکده قدم می زدم و درس می خوندم که دوستام اومدن و رسیدیم به هم کلی احوال پرسی 😍

اونجا که ایستاده بودیم زیر افتاب یه بچه گربه که دیگه نمی دونم بچه است یا بزرگ افتاب گرفته بود و پرت می زد که یکم باهاش می خواستم بازی کنم که دیدم خوابش میاد😺😴

گرم صحبت بودیم و گل از حرفامون تو دانشکده می پاشید وسط این پاییز نسبتا سرد که یکی از پسراز دانشکده با قد ۱۸۰ و وزن ۸۰ شلنگ تخته اندازان میومد🚶‍♂️👣

۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

در این حوالی، قسمت چهل و چهارم

 

🌹

هو سمیع

.

#قسمت_چهل_و_چهارم

.

با سکوت من پلیس با سجاد رفتن بیرون

 

فردای اون روز سجاد اومد اما زمان فیزیو تراپی 

همراه من اومد توی سالن 

من تمایلی به انجام تمرینات نداشتم

سجاد اصرار می کرد و من نا امید

۳ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

در این حوالی، قسمت چهل و سوم

🌹

هو سمیع

.

#قسمت_چهل_و_سوم

.

دفتر نقاشی رو برداشتم شاید میخواستم منم داستان خودم رو نقاشی کنم 

عکس تصادف یه موتور با ماشین رو کشیدم از شدت گریه دفتر خیس شد 

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️