شب با تمام قوا تاریکی را بر در دشت چیره کرد
جمع همه جمع بود در کنار خورشید
فردا هر کس بماند از شهد شهادت خواهد چشید. بیعت از همه برداشتم
شعله های شمع را به مهر کشتند
از خیل یاران و همراهان تنها ۷۲ نفر جان و مال و همه را وقف ارباب کردند
یک روز روزه مارا از تشنگی از پای در می آورد اما چه بگویم از تشنگانی که سه روز قطره ای آب نخوردند
لب هایی که چاک چاک شده است و رنگ از خجالت محو شده
و خون جای رنگ های پریده را گرفته
کودکانی که پریشان دور عمو می گردند و آب طلب می کنند
دیگر طاقت همه تمام شده اما چنان بر دشمن می تازند که یک نفر با چند صد نفر برابری می کند چه معرکه ای می شد اگر سیراب بودند؟؟؟
اما هر چه از ظهر می گذرد مصائب سخت تر می شود و طاقت فرسا تر
هر چه می گذرد کمر ارباب خمیده تر می شود و قامتش فرسوده تر
چقدر پیر شدی ارباب در این سه روز
اما ظهر بماند برای عاشورا
عصر بماند که در عاشورا معنا شود
فاطمه سلیمی متخلص به آوا