قلم سرا

خط خطی های راحیل بانو

۴۵۸ مطلب با موضوع «خط خطی های راحیل» ثبت شده است

رهبر و جوانان

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

سخن شهدا با جوانان

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

صبح

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

دومین دیدار



هر لحظه را هزار دل به ثبت آمد

هر لحظه چشم ها به وجد آمد

تا دیده بیند آن رخ ماهت

 هر در هزار بار به جستو جو آمد

دوباره آمدی این بار از دری دیگر

ومن به شوق دیدنت دوباره آمدم با سر

شدم چو یک گلبرگ یاس بی وزن

پریدم و زود رسیدم به یک صف اول

نشسته بر دوزانو و چشم ها به رخت

که شکر خدا دوباره دیدمش آخر

زدیدنت به دلم شور می دوید

ز خنده ات به رخم قطره ها غلتید

تو در میان همه حافظان تنت 

خودت محافظ صد ها نفرشده ای

برای تو صد ها نفر فدا شوند

جدا ز دین و مذهب و آیین و هر رسمی

این بار دوم است که به شوق تماشایت

با سر به جای پا به طوافت دویده ام

بیشتر دیدمت اما نشد دلم راضی

چه کسی شده از دیدنت تا به حالا سیر


نویسنده: فاطمه سلیمی متخلص به آوا 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

باهم کمی مهربان باشیم

در پاسخ به متن پست قبلی
کاشی کمی دقت می شد در نگارش این متن
که در عین بازگویی نکاتی درست در جامعه ، افکار را مخدوش می کند و کمی هم منفی بافی و اغراق کرده است
کاش مخاطبش را از همه جدا می کرد
هر مرد هرزه ای در خیابان را نباید با مردان نیکوسرشت یکی کرد و این موضوع در مورد زنان هم صدق می کند
هیچ کس قرار نیست خرید و فروش شود وهیچ کس قابل خرید و فروش نیست چه زن و چه مرد هر دو در کنار هم مکمل همند و برای هم هستند و نه مالک هم
ما در دین اسلام ارزش هایی فراتر داریم حداقل اگر کسی ذره ای از آن بداند می داند مهریه برای چیست ؟؟
برای خرید زن مهریه نمی پردازند برای حمایت مالی زن است که مهریه و نفق  می پردازند
و اگر نه کسانی که ۱۴سکه بیشتر مهریه در نظر نمی گیرند همان چند روز اول باید دور انداخته می شدند چه بسا بسیاری از آنان خوش و خرم در کنار هم زندگی می کنند
کاش اینقدر ما زنان خودمان ، خودمان را تحقیر نمی کردیم و به حقوق اسلامی خود رجوع می کردیم و بعد هر چه می خواستیم می گفتیم
شاید در آن صورت هیچ مرد هرزه ای به هیچ زن پاک دامنی دست درازی نمی کرد و هیچ زن هرزه ای در پی فاسد کردن مردی بر نمی آمد تا به لذات خو خواسته برسد
و کاش اینقدر دختران ما خود را خوار نمی کردند و بازیچه ی دست پسران هوس باز نمی کردند که با کوله باری از آرزو و احساس و عشق رها شوند و اسمش را بگذارند روشنفکری
 نه این روشنفکری نیست در زبان عامیانه خریت است و اگر این خریت نبود شاید دیگر این مردان بی غیرت  نمی گفتند  « دختره ترشیده شده دنبال ما راه افتاده ، دلش شوهر می خواهد به ما گیر داده» 
و شاید اگر به این فکر می افتاد که ناز کردن برای یک مرد خانواده دار ، خانواده ای را نابود می کند شاید هرگز تن به ازدواج به عنوان زن چندم نمی داد.
نمی توان قضیه را تنها از دید یک نفر دید باید از دید هر دو طرف دید
در کشور ما باز هم به برکت حضور اسلام زنان عزت دارند وگرنه مثل کشور های اروپایی و اسرا ئیلی باید زنانی را در فروشگاه های زنان پیدا می کردی که  اسیر هوس بازی مردان شده اند و یا در گزارشات پلیس های جنایی پیدا می کردی که آنان را زیر  بار کتک به قتل رسانده اند و یا مانند ماشین های کارگر در کارخانه ها با حقوقی اندک به کار گرفته اند
کمی واقع نگر باشیم و این قدر به حرف گروه های فمنیسم گوش ندوزیم کمی به اسلام رجوع کنیم ،پاسخ تمام مشکلات در آن پیداست بدون دغدغه .فقط باید همه از خود شروع کنیم این ماه عزیز زمان مناسبی است .
دیگر زنان برای مردان و مردان برای زنان بد نگویند
کمی به خانواده ی خود بیندیشیم 
کمی محبت در خانه خرج کنیم چیزی از اندوخته ی آن کم نمی شود بلکه سپرده ی سود آوری است که روز به روز زیاد تر می شود
امروز حتی اگر با کسی در خانه قهر هستیم باید به تک تکشان ،تک تک اعضای خانواده بگوییم که دوستت دارم
زندگی باهمین جمله ی کوتاه و یک لبخند مهربانانه شیرین می شود
امتحان کرده ام 
خیلی جواب می دهد
فقط بگویید دوستت دارم حتی با خجالت و آرام و من من کردن
و بعد لبخند بزنید و با مهر در چشمانش نگاه کنید همین
زندگی کوتاه تر از آن است ک  آن را با غم پر کنیم
کمی با هم مهربان باشیم
😍😍😍😍😍😍


نویسنده فاطمه سلیمی متخلص به آوا



۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

یک معضل اجتماعی یا یک سیاه نمایی

الان تو یه وبلاگی یک مطلبی نظرم را به خودش جلب کرد متن را با ذکر منبع کپی می کنم 

نظر خودم در موردش را تو پست بعدی می گذارم.شما هم نظرتون را بگذارید


پیاده از کنارت گذشتم ، گفتی : 

” قیمتت چنده خوشگله ؟ 

” سواره از کنارت گذشتم گفتی : ” برو... پشت ماشین لباسشویی بنشین !“ 

در صف نان ، نوبتم را گرفتی چون صدایت بلندتر بود 

در صف فروشگاه نوبتم را گرفتی چون قدت بلندتر بود 

زیرباران منتظر تاکسی بودم ، مرا هل دادی و خودت سوار شدی 

در تاکسی خودت را به خواب زدی تا سر هر پیچ وزنت را بیندازی روی من 

در اتوبوس خودت را به خواب زدی تا مجبور نشوی جایت را به من تعارف کنی 

در سینما نیکی کریمی موقع زایمان فریاد کشید و تو پشت سر من بلند گفتی : ”زهرمار !“ 

در خیابان دعوایت شد و تمام ناسزاهایت ، فحش خواهر و مادر بود 

در پارک، به خاطرحضور تو نتوانستم پاهایم را دراز کنم 

نتوانستم به استادیوم بیایم ، چون تو شعارهای آب نکشیده میدادی 

من باید پوشیده باشم تا تو دینت را حفظ کنی مرا ارشاد می کنند تا تو ارشاد شوی ! 

تو ازدواج نکردی و به من گفتی زن گرفتن حماقت است من ازدواج نکردم و به من گفتی ترشیده ام 

عاشق که شدی مرا به زنجیر انحصارطلبی کشیدی 

عاشق که شدم گفتی مادرت باید مرا بپسندد 

من باید لباس هایت را بشویم و اطو بزنم تا به تو بگویند خوش تیپ 

من باید غذا بپزم و به بچه ها برسم تا به تو بگویند آقای دکتر 

وقتی گفتم پوشک بچه را عوض کن، گفتی بچه مال مادر است 

وقتی خواستی طلاقم بدهی، گفتی بچه مال پدر است 

اما من دیگر : 

احتیاجی ندارم که تو در اتوبوس بایستی تا من بنشینم. 

احتیاجی ندارم که تو نان آور باشی . 

احتیاجی ندارم که توحامی باشی 

خودم آنقدر هستم که حامی خود و نان آورخود باشم . 

با تو شادم آری ، اما بدون تو هم شادم . 

من اندک اندک می آموزم که برای خوشبخت بودن نیازمند مردی که مرا دوست بدارد نیستم 

من اندک اندک عزت نفس پایمال شده خود را باز پس می گیرم. 

به من بگو ترشیده ، هرچه می خواهی بگو. اما افتخار همبستری و همگامی با مرا 

نخواهی یافت تا زمانی که به اندازه کافی فهمیده و باشعور نباشی 

گذشت 

آن زمان که عمه ها و خاله هایم منتظر مردی بودند که آنها را بپسندد و 

درغیر اینصورت ترشیده می شدند و درخانه پدر مایه سرافکندگی بودند . 

امروز تو برای هم گامی بامن ( و نه تصاحب من - که من تصاحب شدنی نیستم ) 

باید لیاقت و شرافت و فروتنی خود را به 

اثبات برسانی . 

حقوقم 

را از تو باز پس خواهم گرفت. فرزندم را به تو نخواهم داد. خودم را نه به 

قیمت هزار سکه و یک جلد کلام الله که به هر قیمتی به تو نخواهم فروخت. 

روزگاری می رسد که می فهمی برای همگامی با من باید لایق باشی - و نیز خواهی فهمید 

همگام شدن با من به معنای تصاحب من یا تضمین ماندن من نخواهد بود. 

هرگاه.. 

مثل پدرانت با من رفتار کردی بی درنگ مرا از دست خواهی داد . 

ممکن است دوست وهمراه تو شوم اما ،،،،، 

ملک تو نخواهم شد . ...!!!!!!

راوی آیدا رها 

کاری از گروه اجتماعی نشریه زنان آزاد اندیش

منبع          Hdana.blog.ir

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۲
راحیل بانو🤷‍♀️

در انتظار تو


در انتظارت همه ایستاده ایم به پا 

تو از کدام سو به جمع ما آیی؟؟

همه به پا و همه چشم ها به در 

که روی ماه تو ، یک لحظه چشم تر

همه در انتظار تو در قیام و تو خندان

ز خنده ات شکر آید همه جانان

قدم نهادی زمین و آمدی داخل

ببین چه شور و صدا پر شود جهان مرا

به دست و دل خند تو فدا کنم جانم

دو چشم و دیده ما را صفا دهی جانم

زمان اندکی بود آن لحظه ی دیدار

ولی ببین که مرا روزها ست شوق آن پرواز

دلم به دیدن رویت پرد از این دیوار 

چی می شود اگر این بار

بینمت تو دست در دست او داری

خدا بود این آخرین خواستار

شنو تو این آخرین آوا

رسان فرج را و لحظه ی دیدار


نویسنده: فاطمه سلیمی متخلص به آوا

متأثر از مطلب قبلی (نماز خاطره انگیز)

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

نماز خاطره انگیز


نماز امروز در پشت سر آقا حال دیگری داشت

چشم ها به انتظار او و ذکر صلوات بر لب و التماس فرج در دلها

صفای امروز با همه ی روز ها فرق داشت 

هرچند اندک دیدم و از دور

اما با همه ی دیده های دنیا فرق داشت....

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

غیر قابل سازش

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

جنگ دیروز و امروز

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️