قلم سرا

خط خطی های راحیل بانو

۶۸ مطلب با موضوع «خط خطی های راحیل :: نوشته های دل من :: دل نوشته» ثبت شده است

درخشش

آغاز همه ی آغاز ها اوست و پایان همه ی پایان ها او

بر این گنبد کبود تنها شاید ما چون نقطه ای بدرخشیم و خاموش شویم که آن درخشش هم به اراده ی اوست

چه بسیار انسان هایی که در تاریکی آمدند و در تاریکی رفتند 

و چه بسیار کسانی که آمدنشان انفجار نور بود و بعد سال ها رفتن هنوز جایشان نورانی است

حسرت زمانی است که نه آمدنمان نور داشته باشد نه بودنمان و نه رفتنمان

گویی که هرگز نبوده ایم

زمانی اینگونه می شود که تنها به زندگی حیوانی بسنده کنیم و نه بندگی بدانیم و خدمت و نه عشق بازی با خالق و نه هیچ چیز و هیچ

اینگونه است که باید حال که آمدیم بدون نور ، زندگی را به گونه ای زندگی کنیم که خلقی از زیستنمان خوش حال باشند و در آسایش از بودنمان و به رفتنمان چونان برویم که شتابان به سوی معشوق می دوند و کاش چنان زندگی کنیم که گل چین شویم برای گلستان معشوق 


اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیل

مرا فقط به قصد شهادت دعا کنید


وقتی واسه شهادت دعا می کنیم این نیست که می خواهیم بمیریم یا چیز دیگه 

شهادت رو به کسی می دهند که خوشگل زندگی کرده باشه و تو زندگی  خلق خدا که هیچ دل خدا رو هم برده باشه

شهادت مقصد نیست

مقصد هر کدوم از ما با یکی دیگه متفاوته چون آفرینشمون کمی متفاوته 

اما شهادت جایزه است

جایزه ی خدا واسه اونایی که عاشقشون می شه

در واقع خدا می گه عاشقتم بنده ی من دیگه انتظار دوریت رو از خودم نمی تونم بکشم

و این جوری شهید گلچین میشه واسه گلستان خدا


خدایا به گونه ای در مسیر خودت مارا پیش ببر که آن باشیم که تو می خواهی و می دانی 

راضیهً مرضیه باشیم نه ظلمتُ نفسی

مخلَض و مخلِص باشیم نه گمشده در زندگی حیوانی


یا علی مدد

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

خواستم قلبم را به تو هدیه کنم اما...



خواستم قلبم را به تو هدیه کنم اما دستی مانع شد 

خوب شد که خدا مانع شد

خواستم قلبم تنها مال تو باشد اما دریغ که فهمیدم چیزی را که شکست قلب در دستم را... .

چه کسی دیده که مجنون لیلی را بیازارد چه کسی گفته که مجنون از لیلی طلبکار بوده عشق را 

چه کسی گفته که مجنون لیلی را با حرف های توهین آمیز خار کند وقتی فهمید که قلبش در طبق اخلاص است

آری مجنون و فرهاد برای لیلی و شیرین جان دادند بی آنکه طلب حتی نگاهی کنند ... قلب خود را هدیه کردند بی آنکه توقع پس گرفتنش را داشته باشند


این سخن مخاطب خاصی برای من ندارد ولی مخاطبم دختران کشورم و خواهران زیبا تر و با ارزش تر از گل من هستند

آنان که پاک تر از غنچه ی رز و خوشبو تر از گلاب اند


به آن کس که به شما ابراز عشق کرد به سرعت دل نبندید 

عشق خیابان و کوچه و بازار ارزش پاکی و وجود تو را ندارد

کسی که مجنون تو باشد در خیابان قلبت را با تو قمار نمی کند احساست در قمار از تو نمی دزدد 

آن کس که تو را مجنون است قلب و روح و احساس تورا از خانواده ات تمنا می کند

برای گوشه نگاهت کوه را از جا می کند

آن کس که با تو قمار کرد... وقتی خودت را باختی، برایش بی ارزش می شوی دیگر از عشق و جنونش خبری نخواهد بود


قلب شما انباری است پر از مواد منفجره

کافی است حرارتی آن را شعله ور کند تا انفجار عظیم احساسات شما را بسوزاند

پس حواست باشد... محافظان و آتشنشانان آن را بیشتر کن

نگذار هر کسی با شعله ای به سراغ آن برود

انفجار فقط یکبار است 

شعله بگیرد خاموش شدنش محال است 

اگر درست باشد کسی مقابلت ایستاده آرامش قلبش گلستان  کننده ی آتش قلب تو خواهد بود واگر اشتباه باشد با آتش هرزگی و هوس رانی اش تو را در آتشی عظیم رها خواهد کرد

خواهرم قلب و احساست را در بازار هوس ناپاکان قمار نکن 

ارزش تو بالاتر از این است 

باید تو را تمنا کنند 

باید برایت دریا هارا درنوردند و کوه ها را بشکافند 

و اگر او را یافتی قلبت را برایش مسخر کن تا آن را فتح کند تا در دشت هایش کلبه ای چوبی بسازد و روح تو را در آرامش گل های شقایق دامنه ی کوه هایش غرق کند


مراقب باش که ارزش تو بیش از این هاست

 

#فاطمه_سلیمی 

#آوا 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

دلم برای آن آق داداش های لوتیرتنگ شده...





دلم برای آق داداش های لوتی سر کوچه های قدیم با دستمال یزدی های گردن و زنجیر کمرشون تنگ شده ... اونایی که وقتی دور هم بودند با دیدن یه خانم کنار می کشیدند که آبجی بفرما... اونایی که اگه اون سر محل یک پسری به دختری چپ نگاه می کرد می دویدند و یکی می زدند زیر گوش پسره که مگه ناموس نداری... اونایی که همه ی زنا و دخترای محل و کشورشون براشون ناموس بود و شاهرگشون را به خاطر ناموس می دادند و  حتی خودشون هم نگاه چپ نمی کردند... همونایی که گلریزون راه می انداختند ‌ و برای دفاع از حق می افتادند زندون و زندون رفتنشون نشونه ی مردونگیشون بود چون آزادیشون را با چیزای مهم تر تاخت می زدند... همون هایی که علی وار شبونه می رفتند در خونه ی فقرا و کمکشون می کردند... همون پهلون هایی که اسب می شدند واسه بچه یتیم ها ... همونایی تار سیبیلشون مشکل گشای یه محله می شد و قولشون قول بود... همونایی که اون قدر مرد بودند مثل یک کوه عظیم و استوار که کل محل می تونست بهشون تکیه کنه

همون آقا داداش هایی که تا امام گفت جهاد رخصت گرفتند و رفتند

همونایی که با هیکل پهلونی رفتند و یه پلاک هم ازشون برنگشت


دلم براشون تنگ شده.... خدا دوباره از اونا بفرست لطفا


#فاطمه_سلیمی 

#آوا 

#التماس_شهادت 

#شهید_نشی_می_میری

۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

چرا رفتی؟

شهید گمنام



شهدا سلام 

دوباره دلم شکست 

دلم شکست که یه عده گفتند چند تا تیکه استخون به اسم شهید گمنام میارند

دلم شکست وقتی گفتند تابوت خالی میارند مردم را گول بزنند

آخه ندیدند قامتت را موقع رفتن 

ندیدن قربون صدقه های مادرت را 

ندیدند جمال نورانی که بقیه می گفتند چیه نور بالا می زنی

ندیدنت چه جوری رفتی و الان دارند فقط یه ذره از جسمت را بر می گردونند

آره حق دارند نشناسنت 

اما بمیرم برای مادرت که از بوی وجودت تو را شناخت

بمیرم برای اون دل مادرت 

شهدا شرمنده که هنوز گرفتار خودمونیم و غرقیم 

ولی یه سوال

چرا اصلا رفتی

چرا رفتی 

من ناموس به درک ... چرا رفتی که این مدلی برات بگند و اشکم را دربیارند

چرا رفتی که مادرت چشم به در از دنیا بره

چرا رفتی که دستای پیر و چروکش تا اخر عمر لیف ببافه برای سیر کردن شکمش

چرا آخه رفتی.... هان .... چرا؟؟؟؟؟

کاش نمی رفتی 

اون موقع کشور دست بعثی ها بود و امریکا جولان می داد

اون موقع اینایی که تورا متهم می کنند نه مالی از خودشون داشتند نه ناموسی نه آزادی و نه هیچ چیز دیگه ای دقیقا یه برده ی تمام عیار می شدند

و اون موقع نه آزادی داشتند که دم از دموکراسی بزنند و نه حرف دیگه ای


کاش نمی رفتی

کاش هیچ وقت نمی رفتی

کاش هیچ وقت دستای دخترت را رها نمی کردی

چه گناهی داشت که پدر نداشت

چه گناهی داشت که پدرش را داد برای هفتاد میلیون نفر بعد همون هفتاد میلیون نفر ریخته اند سرش که همه ی مشکلات به خاطر توئه

چرا اون نباید دستای نوازشگرت را حس می کرد 

چرا بدون شنیدن قربان صدقه های تو بزرگ شد

چرا رفتی 

فقط بگو چرا؟؟؟

رفتی که الان اینایی که به تو تهمت می زنند و توهین می کنند آزاد باشند و آزاد بگردند 

نمی خوام 

چرا باید برای اون ها می رفتی

کاش خودت بودی اون موقع یه عده ادم کلاش نمی اومدند تو میدون

یار امام کجا گذاشتی رفتی 

برای کدوم مردم

برای این ناموس های هرزه ی فروشنده ی تن 

یا برای اون قاتلین و جانیان تو خیابون که دارند مردم را می زنند و اموالشون را نابود می کنند و عده ای را می کشند و بر سر قدرت و مال دعوا می کنند؟

برای کدومشون 

مگه اینا ارزش هم داشتند

می دونی سربند یا زهرای تورا به سخره گرفتند 

می دونی پرچم اربابت را به آتش کشیدند

می دونی عکس عزیز ترینت یعنی امام و رهبر را پاره کردند

می دونی پرچمی که براش جون دادی را به آتش کشیدند

برای چی رفتی برای تکرار تاریخ ؟؟

به خدا قسم نمی گذارم تاریخ کوفه تکرار بشه حتی اگه تنها باشم حتی اگه بمیرم ... .

حتی اگه تمام بلای آسمان و زمین سرم بیاد

پای عشق تو می مونم

و پاش جون می دم


#فاطمه_سلیمی 

#آوا

#لبیک_یا_خامنه_ای

۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۱
راحیل بانو🤷‍♀️

با دلمان چه می کنیم؟؟




دارم غرق می شم

لحظه لحظه زیر پام خالی تر می شه

لحظه لحظه اب بالاتر میاد

این جا که برسی می فهمی چه یک وجب چه صد وجب بی معنا است

این جا که برسی می فهمی سعی کردن برای بالاموندن و غرق نشدن چقدر سخته

می فهمی وقتی پات از پایین به لجن های کف آب گیر کرده یعنی داری خفه می شی یعنی دست و پازدن بیهوده است

به این جا که برسی می فهمی انتظار یعنی چی 

می فهمی یه دست بی طمع یعنی چی

می فهمی یعنی چی التماس کردن و گیر کردن و نا امید شدن از امه جا

تاکی می خواهیم نفهمیم داریم غرق می شیم

تا کی می خواهیم تو خواب غفلت خودمون بمونیم

تا کی مثل کبک سرمون را زیر برف بکنیم

پس کی می خواهیم دست از تمام دنیا بکشیم و تموم بند هارا پاره کنیم

پس کی می خواهیم خودمون را از دست خودمون نجات بدهیم و از حصار نفس رها کنیم

پس کی می خواهیم بفهمیم تنها دست نجات بخشی که می تونه از باتلاق گناهان و مادیات نجاتمون بده دست بدون چشم داشت امام زمانمونه 

تا کی می خواهیم غرق بشیم

یه وجب با صد وجب فرق داره

صد وجب دور شی دیگه شاید برگشتی نباشه

حواسمون هست داریم چه بلایی سر خودمون و امام زمانمون میاریم

حواسمون هست اگه پامون نلغزید و دلمون نلرزید  به خاطر دستای مهربون اون بوده وگرنه ما این قدرا خوب نیستیم که مقاومت کنیم .

حواسمون هست به خودمون و کارهامون و دلامون که کجا می ره و چی کار می کنه و قلبمون را مامن چه احساساتی می کنیم

به خودمون بیاییم 

دست امام زمانمون برای نجات ما دراز شده 

سر ما چی اومده که نه می بینیم نه می شنیم و نه دست مون را به دست آقا می دهیم

داریم با دل خودمون و آقامون چه می کنیم


#فاطمه_سلیمی 

#آوا

#اللهم_عجل_لولیک_الفرج

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

چقدر حس خوبیه...




چقدر حس خوبیه وقتی دلت گرفته و حس می کنی خسته ای
وقتی صبح از خواب بیدار میشی و دلت بارون می خواد
وقتی مثل همیشه از در می زنی بیرون و از روی جوی آب مثل کودکی هات می پری و می گی آخجون یه روز خوب دیگه ..‌. .
وقتی همه چیز خوب و بد دست به دست هم می دهند و استاد نمیاد سر کلاس و تو بر می گردی
وقتی هزار تا فکر تو سرت می چرخه
خدا دست بزنه روشونه ات و بگه بیا با هم قدم بزنیم
همون لحظه باد شیطنتش شروع بشه و گوشه ی چادرت را بکشه و اونو به رقص در بیاره و با مهر تمام به صورتت بخوره و گونه هات را نوازش کنه ... اون موقع است که روحت به پرواز درمیاد و دلت می خواد دستات را باز کنی تا با باد هم نوا بشی و تا ابر ها قدم بگذاری
حس خوبیه وقتی دستت تو دستای خدا باشه و با لبخند نگاهت کنه و تو چشمات را ببندی و تو آغوشش قدم برداری
حس خوبیه وقتی می گی دلم بارون می خواد تمام ابر ها بسیج شوند تا فقط همون موقع قدم زدن دونفره ی تو و خدا ببارند اونم رو به صورتت ... و قطرات بارون آرم آروم صورتت را قلقلک بدهند
حس خوبیه وقتی خدا هم قدم قدم های کوچکت می شه تا قلبت را وسعت بده و تمام ناراحتی هات را به دست باد بسپره ... .
حس خوبیه وقتی خدا دلش برای دل تو می تپه و به فکر دل کوچولوی تو هم هست ... .
حس خوبیه وقتی یکی می خواد پابگذاره تا حال دلت را عوض کنه طوری دلت را تو دستاش می گیره که فقط مال خودش بمونی
حس خوبیه که خدا محافظت بشه ... رفیقت بشه... هم دمت بشه و همره و هم قدمت بشه و در یک کلمه خودش بشه مونس و هم دمت و با تو عشق بازی کنه... .
حس خوبیه که خدا تمام دنیا را بسیج می کنه که مبادا اشک هات را ببینه و مبادا تنهایی چشمات بارونی بشه... و حس خوبیه که تمام دنیا را بسیج می کنه که خنده ها رو لبت جاری بشوند و همه جا صداشون پر بشه
حس خوبیه وقتی خدا عاشق شیطنت هات باشه و پا به پای شیطنت هات بخنده و تو بیشتر خودت را براش لوس کنی

خدا عاشقتم
همیشه و همیشه 


فاطمه سلیمی

آوا

۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

کاش بارون بباره..


چقدر حس بدیه که صبح با شادی تمام از در می زنی بیرون و به امید یه صبح زیبا چشمات را می بندی و سرت را می بری بالا و به آسمون لبخند می زنی و وقتی چشمات  را باز می کنی با یه آسمون دلگیر روبه رو می شی
و این جاست که شاعر می گه خنده ی من از غصه غم انگیز تر است
تو خیابون قدم می زنی
حتی پرتو های خورشید هم پشت این آلودگی محصور شده
شایدم یه ماسک زده و اون جلوی پرتو ها را گرفته واقعا حق داره جای نفس کشیدن نیست
دیگه امروز نور خورشید از افق تو صورتم نمی خورد نور خورشید با تمام تلاشش فقط تونسته بود رنگ هوا را از سیاه به قهوه ای تغییر بده
خورشید چند ده برابر زمینه اما آلودگی هوای یه شهر کوچیک مانع اون شده

ولی یه نتیجه ی مهم گرفتم
این همه فساد و گناهی که تو زمین خواسته و نا خواسته انجام داده ایم اگه یه لایه ی آلودگی این مدلی درست کرده باشه چه طوری توقع داریم نور وجود امام زمان از لابه لای این همه آلودگی رد بشه
دیگه فکر کنم مثال اون خورشید و ابر را برای امام زمان عوض کنیم قبلا می گفتیم نور خورشید از پس ابر گرم می کنه زمین را
اما الان دیگه ابر قلب آدم ها شده آلودگی هوای قلبشون و وارونگی دما
بی خود نیست امام زمان می گه شبانه روز براتون دعا می کنم و گریه می کنم
چی کار داریم می کنیم
داریم با خودمون و زندگیمون چه می کنیم که هواشناسی هم تو سنجش آلودگیش مونده

کمی بیاییم دعای باران بخونیم برای قلب هامون شاید از آلودگیش بکاهیم
شاید بتونیم کمی از نور خورشید دوباره بهره مند بشیم
بیایید برای دلهای خودمون دعا کنیم و دعای باران بخونیم شاید دوباره آسمونشون آبی شد و کمی مهربانی و زیبایی گل کرد. شاید بالاخره انسانیت همون راه درستی که خدا برای زندگی انسان تو فطرتش گذاشت دوباره برگرده و تازه بشه و شکوفه کنه
کاش بارون بباره


فاطمه سلیمی 

آوا


۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

اشتباهی ...



گاهی آدما انگار زندگی را اشتباه گرفته اند
شاید فقط زنده اند
زندگی خیلی فراتر از چیزیه که ما فکر می کنیم
نمی دونم چرا بعضی فکر می کنند تمام زندگی کاره نه کار برای زندگی
انگار زنده اند که کار کنند کار نمی کنند که بهتر و شادتر زندگی کنند
چند سال طول کشید که بفهمم
چند سال طول کشید بفهمم هدفی که دارم برای زندگیمه نه زندگیم برای هدفم
اگه برای رسیدن به هدف از تمام کار هایی که دوست داریم صرف نظر کنیم و زندگی را برای هدف تعطیل کنی یه زمانی رسیدی به پله ی آخر اهدافت و میبینی از زندگیت هیچی نفهمیدی و شادترین روز های زندگیت در خستگی و گوشه گیری گذشته  و حالا تنها از زندگی هدفت را داری و تموم

اونقدر در کار غرق شده ایم زندگی روز را در کاریم و شب هارا در خستگی
دنیای ما چقدر خلاصه شده
از چی فرار می کنیم و به چی پناه می بریم
درآغوش چی خودمون را گم می کنیم
شادیمون، نشاطمون،جوانی و زیبایی روز ها را با چی معامله می کنیم
می دویم تا به کدوم نقطه برسیم ؟؟؟
پول بیشتر ؟؟
رفاه بیشتر؟؟؟
خونه ی بهتر؟؟؟
ماشین گرون تر؟؟؟
چی ارزش این روزها را می تونه داشته باشه؟؟
می دویم و می دویم به هدفمون که رسیدیم به انتهای خط کار که رسیدیم وقتی می نشینیم تا عزیزانمون را دور خودمون ببینیم فقط تنهایی نصیبمون میشه ... مگه تا کی خونواده ی آدم کنارش هست؟؟؟
وقتی خواستیم بلند بشیم تا یه چایی برای تنهایی خودمون بریزیم نمی تونیم چون دیگه سلامتیمون هم از دست رفته
وقتی می ریم جلوی آینه تا یه کم به خودمون برسیم می بینیم دیگه فایده نداره چون زیباییمون هم از دست رفته
خودمون را دعوت می کنیم به رستوران خوب تا پول هایی که جمع کردیم را کمی خرج کنیم اما جز سوپ چیزی نمی تونیم بخوریم
اونقدر به خودمون بی تفاوت بوده ایم که الان هر چیز خوبی که دوست داشتیم برامون عقده ای می شه که هرگز نمی تونیم دیگه به دستشون بیاریم
زندگیمون را با چیزی عوض نکنیم
اون را صرف چیزی نکنیم همه چیز را باید صرف بهتر زیستن بکنیم
فقط زنده نباشیم و نفس نکشیم ... زندگی کنیم در اوج سعادت و خوشبختی و آرامش و شادی
همه چیز را خودمون می تونیم بسازیم حتی خوشبختی را تو بدترین شرایط فقط کافیه بفهمیم چرا زنده ایم و چرا نفس می کشیم


فاطمه سلیمی

آوا

زندگی زیباست

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

عشق را عشق مایه ای باید...

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

می پری یا می مانی.‌..؟؟



اگه به شما بگند یک چاهی هست که با پریدن توش بسیار لذت می برید و شما هم عاشق پریدن و لذتش باشید چی کار می کنید
توی چاه می پرید با این که  نمی دونید تهش چیه یا ترجیح می دید همون بیرون بمونید
تهش ممکنه آب باشه ممکنه خالی باشه ممنکه بهشت باشه یا ممکنه جهنم باشه

خودم عاشق هیجانم و پریدن از ارتفاع ام  شاید به روحیه ی دخترا نخوره ولی من عاشق ترسم بنابراین به احتمال زیاد خودم جز اون هایی هستم که می پرم تا تهش را کشف کنم و هیجانش را درک کنم
اما یه لحظه...
تو زندگی چاه های کشف نشده ی زیادی جلومون قرار می گیره
اما آیا حتی اگه عاشق هیجان باشیم هر چاهی ارزش پریدن داره

نه... نداره
اعتیاد ، خلاف و غیره هیچ کدوم ارزش نداره و حتی لذتی هم نداره تهش اون چاه خالیه فقط استخونات می شکنه و خودت آسیب می بینی
یه چاهی تو زندگی هست که خیلی لذت بخشه به اسم چاه احساسات
درسته تاحالا همیشه از احساسات می گفتم و زیبایی هاش اما هر چیزی اندازه و جایگاهی داره
احساسات فریبنده ترین چاه تو رندگی آدم هاست
روح انسان آکنده از احساسه پس طبیعیه به پریدن تمایل بیشتری داشته باشه به خصوص این که احساسات وقتی خرج می شوند قیمتی تر و لذت بخش تر می شوند
اگه از هر چاهی بتونی سالم خودت را بیرون بکشی از این یکی نمی تونی زخم هاش خوب نمی شه و گاهی اصلا ته نداره که بهش برسی
البته توجه کنید همه نوع احساسی را نمی گم
احساسات اگه صرف خانواده بشه عالیه اون چاه نیست قله است که صعودش افتخار داره
امروزه این چاه زیاد شده چاه کنش هم زیاد تر

خواهر و برادر های عزیز یه توصیه ی کوچولو بکنم
احساستون را کنترل کنید گرچه مثل یک گلوله ی آتش غیر قابل کنترله ولی سعی کنید
همه تون می خواهید ازدواج کنید و طرف مقابل یک آدم آفتاب مهتاب ندیده ی پاک باشه اما آیا خودتون تونسته اید اون طوری باشید
بیایید با خودمون قرار بگذاریم چه دخترا چه پسرا
بیایید با عقلمون آشتی کنیم و اون را مدیر احساساتمون بکنیم
جای دوری نمی ره حداقل خواستید بپرید تو چاه یک طناب محافظ و یک چراغ قوه دارید
بیاید قرار بگذاریم تا قبل از ازدواج عاشق نشیم و احساساتمون را جمع کنیم و جمع کنیم تا مثل یک قلک پر از سکه بشه بعد به محض فراهم شدن شرایط ازدواج و گرفتن بله یا دادن بله قلک را بشکنیم اون موقع یک موج عظیمی از احساسات همه را دربرمی گیره و مطمئن باشید طرف مقابلتون با اون موج تا ابد کنارتون می مونه چون انقدر ذخیره دارید که اون را سیراب از احساس کنید که نیازی به احساس بقیه نداشته باشه

خیلی رک بگم
امروزه ما جوون ها وارد فاز احساسات قبل از حتی مشخص شدن خود خواستگاری می شیم اصلا می ریم خواستگاری هنوز طرف بله نداده دو کلمه حرف نزده یک دل نه صد دل عاشق می شیم یا هنوز خواستگار نیومده بشینه حرف بزنه ببینیم چقدر مرد زندگیه دلمون را باختیم
دیگه این عقل بیاد وسط خودش را کوچیک کنه چی بگه به ما
این می شه که تازه وقتی بله می گیم و می شنویم موج احساسات تموم می شه و عقل میاد میگه مگه نگفتم فلان و تازه تو می گی عجب چرا نفهمیدم

خواهر گل من برادر عزیز من اگه زندگی آروم می خواهی بیا یک چوب بزرگ بگذار روی چاه احساسات و درش را تخته کن
راحت همسرت را انتخاب کن  بعد از انتخاب دیگه این چاه نیست می شه یک کوه با تله کابین مستقیم تا قله

آقا همین جا شبهه را رفع کنم
نمی گم کلا نگذار یه نور احساس هم بیاد نه بالاخره باید از طرف خوشت بیاد وگرنه متنفر باشی بعد از ازدواج چی درست می شه
گفتم احساساتت را الکی خرج نکن
خوشت اومد در این حد که می تونی تحملش کنی برای یک عمر خوب بسم الله وارد ما جرا شو و کوه احساست را بساز

زندگی هاتون سرشار از احساسات حلال و زیبا
بدون چاه های ترسناک و مخوف پراز تپه ها و کوه های پر از شقایق

دوباره پر حرفی کردم
یکی از چاه های زندگی من همین حرف زدنه
ته هم نداره بنده خدا
ولی کلی هیجان و لذت داره
یکی یه طناب بفرسته فکم درد گرفت😅😅😅


فاطمه سلیمی متخلص به آوا 

۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️