🌹
بسم رب الشهدا
.
#قسمت_شصت_و_سوم
.
نیم ساعت که گذشت شروع کرد در مورد مسائل دینی صحبت کردن
اون می گفت و من از شنیدن اون سرشار می شدم
صندلی عقب نشسته بودم چند بار از توی آینه چشم تو چشم شدیم
حس عجیبی بود
احساس دلتنگی،شادی،غم،سرخوشی،دوست داشتن،بی قراری،خواستن،دوری همه ی اینا بود و هیچ کدوم نبود
شاید همون دلباختگی بود که مامان مهری می گفت
رسیدیم و خداحافظی و تشکر کردم و بدون اینکه دعوت کنم خودم رفتم تو و در رو بستم
قلبم محکم می زد