قلم سرا

خط خطی های راحیل بانو

در این حوالی، قسمت چهل ام

 

🌹

هو سمیع

.

#قسمت_چهل

.

بیدار شدنم با شنیدن صدای تند شدن بوق دستگاه همراه بود

پرستار اومد سمتم

نور اتاق چشمام رو اذیت می کرد

تند تند پلک می زدم

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

در این حوالی، قسمت سی و نهم

 

🌹

هو سمیع

.

#قسمت_سی_و_نهم

.

چرا یه نفر رو می تونن اینقدر ساده بکشند

چرا اینقدر دردسر درست کردم

اینجا کجای دنیاست

 عصبانی،ناراحت با احساس گناه از قبرستان بیرون زدم

یه موتور با بیل کناری گذاشته شده بود 

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

در این حوالی، قسمت سی و هشتم

 

🌹

هو سمیع

.

#قسمت_سی_و_هشتم

.

چند تا از بچه ها رو به شدت زده بودند و یکیشون هم چاقو خورده بود

حال یکیشون وخیم بود

گریه امونم رو بریده بود

نمی دونستم چی کار کنم

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

در این حوالی، قسمت سی و هفتم

 

🌹

هو سمیع

.

#قسمت_سی_و_هفتم

.

- کدوم خواهری می گذاره داداشش تو جهل بمونه اما آسیب نبینه

بمیرم تو بیداری و معرفت و با شرافت و انسانیت بهتره یا در جهل زندگی کنم؟

باور کن همه یه جور نیستن

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

در این حوالی، قسمت سی و ششم

 

🌹

هو سمیع

.

#قسمت_سی_و_ششم

.

دستاش سوخته بود

به خاطر من

خانه ی بهداشتی که با هزار بدبختی ساخته شده بود حالا خاکستر شده بود اونم به خاطر من

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

در این حوالی، قسمت سی و پنجم

 

🌹

هو سمیع

.

#قسمت_سی_و_پنجم

.

ابو سعد خنجری که زیر شال کمرش به نماد بزرگی می گذاشت رو کشید

- این شیطان رو باید همین جا کشت

فاصله ی چندانی نداشتیم تنها به اندازه ی یه قدم و یک دراز شدن دست

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

در این حوالی، قسمت سی و چهارم

 

🌹

هو سمیع

.

#قسمت_سی_و_چهارم

.

من و سعید و مادر بچه از جمعیت زدیم بیرون

توی درمانگاه خیلی سریع مجبور بودیم تب رو بیاریم پایین

داروهای تب بر در دسترس روش اثر نداشت

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

در این حوالی، قسمت سی و سوم

 

🌹

هو سمیع

.

#قسمت_سی_و_سوم

.

- خواهش می کنم

آقا سعید ... .

رفت بیرون در حالی که در رو قفل می کرد

مولی اومد جلوش

- چیکار می کنی سعید

- حبسش می کنم

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

در این حوالی، قسمت سی و دوم

 

🌹

هو سمیع

.

#قسمت_سی_و_دوم

.

- اگه شما با اون ها نبودید شاید هیچ کدوم از اتفاقات قبل و الان نمی افتاد

- تو متوجه نیستی

وقتی در جایگاه رهبری باشی تمام تلاشت رو واسه هدایت همه چیز می کنی

تذکر می دی 

انزار می دی

بشارت می دی

خط فکری می دی

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

در این حوالی، قسمت سی و یکم

 

🌹

هو سمیع

.

#قسمت_سی_و_یکم

.

قبل از اذان اولین نفر یا بهتره بگم نفراتی که اومدند سمت مسجد سعید و مولوی بودند

نیمه هوشیار بودم و صداهای نامفهوم می شنیدم

نمی دونم چه جوری ولی چشمام رو وقتی باز کردم نور آفتاب از پنجره رو چشمم بود و روی یه تخت بودم اما تمام بدنم درد می کرد

۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️