قلم سرا

خط خطی های راحیل بانو

رنگ فراموشی. قسمت هشتاد و سوم


🌹

بسم رب الشهدا

.

#قسمت_هشتاد_و_سوم

.

چند روز نه غذا خوردم نه چیزی 

چهارشنبه مامان و بابا پایین حرف می زدند 

رفتم پایین

- من تصمیمم رو گرفته ام

من با محمد می خوام ازدواج کنم

هیچی از ثروت شما نمی خوام

خودم رو ممنوع الارث کنم خیالتون راحت میشه؟

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

رنگ فراموشی. قسمت هشتاد و دوم

🌹

بسم رب الشهدا

.

#قسمت_هشتاد_و_دوم

.

-بابا تو از خیلی چیزا خبر نداری

خواستم ادامه بدم که محمد پرید وسط حرفش

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

رنگ فراموشی. قسمت هشتاد و یکم


🌹

بسم رب الشهدا

.

#قسمت_هشتاد_و_یکم

.

داداش هادی واقعا الوعده وفا واسه محمد بود

میگم دارین بدجنس می شین هااا

ببینم از کی برنامه ریزی کرده بودین دوتاییی

بعد چه طوری دلتون اومد با دل کوچولو من بازی کنید

نخند

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

رنگ فراموشی. قسمت هشتاد


🌹

بسم رب الشهدا

.

#قسمت_هشتاد

.

نشست رو به روم

سلام کرد جواب دادم

- تنها اومدین خلوته

- خودتون هم تنها اومدین

- خب من مردم

- داداشم پیشم هست

- واسه همین من رو زابرا کرده بیام

متعجب بهش نگاه کردم

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

رنگ فراموشی. قسمت هفتاد و نهم

🌹

بسم رب الشهدا

.

#قسمت_هفتاد_و_نهم

.

رفتم دانشگاه یک راست رفتم بسیج 

محمد گوشیم رو خواست 

حرفای نعیمی رو چک کرد 

اما چیزی نگذشت که نعیمی اکانتش رو حذف کرد

فرزانه هم همینطور

۳ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

رنگ فراموشی. قسمت هفتاد و هشتم


🌹

بسم رب الشهدا

.

#قسمت_هفتاد_و_هشتم

.

- حق با شماست ... شرمنده ام

اما شما هم نمی دونید چقدر سخت بود واسم دیدن اون صحنه ... چون... .

الان اومدم بشنوم اگه بشه

- چیزی واسه گفتن ندارم حوصله ی حرف زدن رو ندارم

- خانم سهیلی من اومدم عذر خواهی خواهشا دیگه الان منو با چوب نزنید

- خنده داره ... با چوب؟

خودتون با چی زدید که هنوز جاش درد می کنه

۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

رنگ فراموشی.قسمت هفتاد و هفتم

🌹

بسم رب الشهدا

.

#قسمت_هفتاد_و_هفتم

‌.

رفتم گوشه ی خلوت خودم نشسم به پوستر داداش هادی نگاه می کردم و زار زار گریه می کردم

داداش چی شد یهو این طوری شد

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

رنگ فراموشی. قسمت هفتاد و ششم


🌹

بسم رب الشهدا

.

#قسمت_هفتاد_و_ششم

.

- ولی فکر کنم شما مزاحمید چون ایشون خواهر من اند

کیفم رو از دستش کشید و من پشت محمد رفتم

-یک بار دیگه فقط یکبار دیگه مزاحم خواهرم یا هر دختر دیگه ای بشی کاری می کنم که پشیمون شی

- هه هیچ غلطی نمی تونی بکنی - شاید از حفاظت سپاه چیزی شنیده باشی البته چرا خودم رو خسته کنم اخراج از دانشگاه پله ی خوبیه

نعیمی جا خورد خواست بره اما انگشتش رو سمت ما گرفت

- بد اشتباهی کردین

محمد رو به من کرد

- اون کی بود

- یه مزاحم

- چرا پس ساکت بودی

یه دادی جیغی صدایی

یکی بفهمه حداقل

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

سرشار از توام


🌹

آنقدر از تو سرشارم که جایی برای دیگری تا ابد نیست


#راحیل


#عاشقانه #کوتاه #دلبرانه #عشق

#دلبر 🌹🌹🌹🌹🌹

۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️

رنگ فراموشی. قسمت هفتاد و پنجم

🌹

بسم رب الشهدا

.

#قسمت_هفتاد_و_پنجم

.

ترم دو شروع شد

بدون چادر زدم بیرون و رفتم سر کلاس

چند هفته ای گذشت

دو شنبه بود رفتم سمت انتشارات که جزوه کپی کنم

صدای یه نفر که از پشت صدام زد

من رو مجبور به توقف کرد

ایستادم

یه پسر مذهبی بود

تو یکی از کلاس ها دیده بودمش

- بله بفرمایید

- خانم سهیلی اگه ممکنه چند لحظه ای کارتون دارم

- خب بفرمایید

- کارم خصوصیه

- خصوصی یا عمومی اینجا غیر من و شما کسی نیست بفرمایید

یکم این پا اون پا کرد

- راستش من از شما خوشم میاد

۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
راحیل بانو🤷‍♀️